شما اینجا هستید
آرشیو مطالب » القاعده از کی‌ها الهام می‌گیرد؟

سازمان القاعده طراح و مجری حمله‌ی تروریستی یازده سپتامبر خودش را نماینده‌ی هویت تمدنی اسلام معرفی می‌کند. این سازمان در افغانستان به ملامحمد عمر و گروه طالبان بیعت کرده بود و الگوی حکومت‌داری مدنظر آنان هم امارت طالبان است. سقوط تمام دولت‌های ویستفالیایی در دنیای اسلام، ایجاد یک امارت/خلافت توتالیتر و جنگ با تمدن غربی از موضع هویت تمدن اسلام، اهداف اعلامی القاعده است. القاعده به لحاظ ایدیولوژیک به آن‌چه که اسلام سیاسی یا اسلام ملیتاریزه خوانده می‌شود، باور دارد.

از نظر این سازمان، اسلام صرف یک دین نیست، بلکه یک ایدیولوژی و برنامه‌ی کامل سیاسی است و داعیه‌ی ایجاد حکومت جهانی و محو حکومت‌های انسانی و زمینی را دارد. بیشتر اعضای القاعده پیش از این که این سازمان تشکیل شود، عضو شاخه‌های گوناگون جنبش اخوان‌المسلمون بودند. اخوان المسلمون، پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، در سال ۱۹۲۸ در مصر تشکیل شد. القاعده در واقع اخوان‌المسلمون میلیتاریزه شده است.

بیشتر آنانی که در مورد القاعده نوشته‌اند، به این باوراند که ریشه‌های فکری این سازمان به قرون ۱۴،۱۸ و۲۰ میلادی می‌رسد. در قرن چهاردهم میلادی، فقیه و حدیث‌شناسی به اسم «ابن تیمیمه» در دمشق می‌زیست. رهبر‌های القاعده خودشان پیروفتواها و افکار او می‌دانند. «ابن تیمیه» کسی بود که با علم کلام و فلسفه‌ای که مسلمانان برساخته بودند، در زمان حیاتش به شدت مخالفت کرد. او گفت بحث‌های فلسفی، جدل‌های کلامی و مکتب‌های گوناگون تصوف و کلام، محصول یک فرآیند خودجوش فرهنگی نیست بلکه بدعتی است که در میان مسلمانان شایع شده است. او که پیرو مکتب فقهی نص‌گرای حنبلی بود، اعلام کرد که یک مسلمان خوب، دنبال فلسفه و کلام نمی‌رود، بلکه قرآن می‌خواند و تحقق عینی احکام قرآن را در زندگی پیامبر می‌بیند و بعد مطابق آن عمل می‌کند. آنانی که امروز بحث «اسلام ناب» را مطرح می‌کنند، نیز خودشان را پیرو «ابن تیمیه» معرفی می‌کنند.

«این تیمیه» قبول نداشت که حقیقت یک فرآیند است. تصور او این بود که دین و حقیقت، ساختاری است که باید همیشه پا برجا باشد، دگرگونی نپذیرد و پوست نیندازد. او به این باور بود که مسلمانان به فلسفه و کلام نیاز ندارند، بلکه برای آنان آیات قرآن، متن احادیث، تفسیر مسلمانان نخستین از این متون و فتواهای فقهی کافی است. در دوره عباسی‌ها، به دلیل ترجمه متن‌های فلسفی یونان به زبان عربی، مسلمانان با فلسفه آشنا شدند. مسلمانان فیلسوف، فلسفه‌ی یونان را بسط دادند و مکتب‌های جدید فلسفی مثل مکتب «مشا» و «اشراق» آفریدند. ترجمه متن‌های یونانی سبب شد که تفکر فلسفی در میان مسلمانان رایج شود و متکلمان نیز از آن بهره ببرند.

 تصوف هم محصول رشد فرهنگی در میان مسلمانان بود. مکتب‌های مختلف فقهی و کلامی هم به هیچ‌وجه نشانه‌ی زوال دانش نبود، بلکه غنای فرهنگی را می‌رساند، اما «ابن تیمیه» که پیرو مکتب فقهی نص‌گرای حنبلی بود، مجموع این غنای فرهنگی را بدعت خواند. به همین‌دلیل است که «ابن تیمیه» را پدر سلفی‌گری و بنیادگرایی معاصر می‌خوانند.

 فتوای سال ۱۳۰۳

«ابن تیمیه» در سال ۱۳۰۳ فتوایی صادر کرد که امروز القاعده از آن برای توجیه جنگ با دولت‌های مدرن ویستفالیایی در دنیای اسلام استفاده می‌کند. درآن زمان که «ایل خانان» مسلمان‌شده‌ی مغل، با حاکمان محلی در سوریه‌ی امروزین درگیر بودند، عده‌ای از مردم آن دیار به «ابن تیمیه» مراجعه کردند و از او خواستند تا حکم شرعی جنگ با «ایل‌‎خانان» مسلمان مغل را روشن کند. «ابن تیمیه» فتوا داد که جنگ با ایل‌خانان مسلمان مغل، یک تکلیف شرعی است. «ابن تیمیه» نوشت که ایل‌خانان مغل؛ با آن‌که مسلمان‌اند، اما احکام شرعی را در قلمروی که برآن حکومت می‌کنند، تطبیق نمی‌کنند. منظور «ابن تیمیه» این بود که ایل‌خانان به جای احکام شرعی، قواعد خاص قوم مغل یا «یاسا» را در مناطق زیرکنترول‌شان تطبیق می‌کنند و این امر آنان را از دایره اسلام خارج می‌کند. از نظر ابن تیمیه، حاکم مسلمانی که به‌جای احکام شرعی، قواعد دیگری را در قلمرو حاکمیتش تطبیق کند، نامسلمان است و از دایره مسلمانی بیرون می‌شود. برمبنای فتوای ابن تیمیه، حاکم مسلمانی که قوانین وضعی را برقوانین شرعی ترجیح داد، امتیاز مسلمان‌بودن را از دست می‌دهد و دیگر امنیت و مصونیتش ارزشی ندارد.

این فتوای ابن تیمیه چاشنی بیشتر سخنرانی‌های رهبران القاعده و جزوه‌های تبلیغاتی این سازمان است. آنان دولت‌های ویستفالیایی مدرن در دنیای اسلام را غیرشرعی می‌دانند.

آنان جمهوریت، انتخابات و دموکراسی را قوانینی می‌دانند که مثل یاسای ایل‌خانان، به دست انسان ساخته شده است. به همین دلیل است که آنان می‌خواهند دولت‌های مدرن ویستفالیایی دنیای اسلام را با یک امارت توتالیتر جاگزین کنند. سران القاعده در افغانستان پیش از سال ۲۰۰۱ با ملامحمدعمر رهبرطالبان به‌عنوان امیرالمومنین بیعت کردند و حکومت آن را شرعی خواندند. القاعده با تمام دولت‌های حاکم بر کشورهای مسلمان‎‌نشین اعلام جنگ کرده است، این سازمان به تمام گروه‌های اسلام‌گرایی که علیه دولت‌های ملی ویستفالیایی می‌جنگند، کمک می‌کند. القاعده این رفتار را با فتوای سال ۱۳۰۳ ابن تمیمه توجیه می‌کند.

شیخ عبدالوهاب نجدی، شاه‌ولی‌الله دهلوی و طالبان

در قرن ۱۸ میلادی شیخ عبدالوهاب نجدی و شاه‌ولی‌الله دهلوی که در مدینه تحصیل می‌کردند، از افکار ابن تیمیه متاثر شدند. اولی بیشترین تاثیر را از ابن تیمیه پذیرفت. او در تابستان ۱۷۴۴ در منطقه‌ی «درعیه»‌ی شبه‌جزیره عربستان با محمد ابن سعود، پیمان اتحاد بست وبرای امارت آل‌سعود، توجیه شرعی و دینی دست‌و‌پا کرد. خاندان حاکم برعربستان سعودی امروز هم خودش را پیرو آموزه‌های شیخ عبدالوهاب نجدی می‌داند. این خاندان، تنها مذهب او را در قلمرو عربستان رسمیت داده است و به همین دلیل است که بر شیعیان، صوفی‌ها و مدرنیست‌ها خیلی سخت می‌گیرد. سیاست خارجی عربستان هم برگسترش خوانش وهابی از اسلام استوار است. اسامه بن لادن وحدود ۱۹ تن از هواپیماربایان حادثه‌ی تروریستی یازده سپتامبر همه در عربستان به دنیا آمده بودند و با آموزه‌های شیخ عبدالوهاب نجدی بزرگ شدند.

شاه‌ولی‌الله دهلوی هم‌عصر شیخ عبدالوهاب نجدی که یک‌جا با او مکتوبات ابن تیمیه را در قرن ۱۸ در مدینه خوانده بود، به زادگاهش هند برگشت و یک سلسله مدارس دینی را درآن کشور ایجاد کرد. اثرپذیری شاه‌ولی‌الله حنفی مذهب از آموزه‌های ابن تیمیه به‌اندازه‌ی شیخ عبدالوهاب نجدی نبود، اما تصور می‌شود که افکار کلامی ابن تیمیه را پذیرفت. پس درگذشت شاه‌ولی‌الله دهلوی یکی از پسرانش که هم فکر پدر بود، در واکنش به تشکیل دادگاه‌های مدرن در هند توسط بریتانیایی‌ها، کل سرزمین هند را «دارالحرب» یا میدان جنگ اعلام کرد. پسر شاه‌ولی‌الله دهلوی فتوایش را برگرفته از فتوای ابن تیمیه در سال ۱۳۰۳ می‌دانست. طالبان پاکستانی متحدان القاعده، حالا با الهام ازاین فتوا، علیه دولت پاکستان می‌جنگند و نظام حقوقی پاکستان را غیرشرعی می‌خوانند.

 شاه‌ولی‌الله دهلوی حالا اساس‌گذار سلسله‌ی دیوبندی شناخته می‌شود، سلسله‌ای که بیشتر مدرسه‌های هند قدیم و پاکستان امروز، را خود به آن منسوب می‌دانند، جمعیت العلمای اسلام پاکستان هم خود را پیرو شاه‌ولی‌الله دهلوی معرفی می‌کنند. طالبان محصول مدرسه‌های دینی دیوبندی هستند. این گروه خودش را دیوبندی می‌داند و بر مبنای فتواهای مفتی‌های دیوبندی عمل می‌کند.

سازمان مادر

اخوان‌المسلمون مصر اما برای القاعده حیثیت سازمان مادر را دارد. حسن‌البنا، اخوان‌المسملون مصر را درسال ۱۹۲۸ در واکنش به سقوط امپراطوری/خلافت عثمانی تاسیس کرد. درآن زمان جنبش‌های استقلال طلب تقریبا در تمام دنیای اسلام علیه استعمار به پا خواسته بود. اما فرق اخوان المسملون با دیگر جنبش‌های استقلال طلب در این بود که این سازمان تنها علیه وجه استعماری تمدن غربی مبارزه نمی‌کرد، بلکه وجهه فرهنگی و معرفتی مدرنیته‌ی اروپایی یا همان تمدن معاصر را نیز باطل می‌شمرد. جنبش‌های استقلال‌طلب ملی‌گرا، مدرنیته‌ی اروپایی را به نحوی پذیرفته بودند. آنان اصل ملت- دولت یا دولت‌های ویستفالیایی مدرن و شیوه حکومت‌داری معاصر را قبول داشتند. اما اخوان‌المسلمون تمدن معاصر را از بیخ رد می‌کرد و خواستار احیای دوباره‌ی خلافت بود. جالب این است که حسن‌البنا هم از «ابن تیمیه» اثرپذیرفته بود.

در همان سال‌های ۱۹۰۰ در هند هم کسی به اسم مولانا مودودی، اسلام سیاسی را در شبه قاره معرفی کرد. او بعدا به لاهور آمد و با تشکیل کشور پاکستان، سلسله مدارس دینی را درآن کشور ایجاد کرد. پیام مودودی هم این بود که اسلام صرف یک پیام معنوی و اخلاقی نیست، بلکه هرمسلمان رسالت دارد تا حکومت شرعی ایجاد کند و قلمرو این حکومت را گسترش دهد. او هم‌مانند حسن‌البنا ناسیونالیسم و دولت‌های ویستفالیایی را رد می‌کرد و معتقد بود که باید خلافت جهانی ایجاد شود. مودودی اساس‌گذار حزب جماعت اسلامی پاکستان است. بیشتر اعضای القاعده پس از سقوط حاکمیت طالبان در افغانستان به خانه‌های امن این سازمان در پاکستان پناه بردند. خالد شیخ محمد، یکی از طراحان حمله‌ی تروریستی یازده سپتامبر از یکی از خانه‌های امن جماعت اسلامی بازداشت شده است.

سید قطب مصری

اما کسی که به‌اندازه‌ی «ابن تیمیه» بر بن‌لادن و ایمن‌الظواهری تاثیرگذاشته است، سیدقطب مصری است. تمام زندگی نامه‌نویسی‌های بن لادن در این مورد اتفاق نظر دارند. سیدقطب مصری ایدولوگ سازمان اخوان‌المسلمون در سال‌های۱۹۶۰ میلادی بود. سید قطب مصری که در آغاز جوانی‌اش زندگی عادی و معمولی داشت به عنوان کارمند وزارت معارف مصر استخدام شد. او در سال ۱۹۴۹ برای تحصیل دانش پیداگوژی به امریکا رفت. مواجهه مستقیم با جامعه امریکا او را از تمدن غربی متنفر ساخت. سیدقطب در برگشت رساله‌ای  زیرعنوان «امریکایی که من دیدم» نوشت و درآن کلیت جامعه امریکا را وحشی، بی‌وجدان و فاقد اخلاق و معنویت خواند. سید قطب دراین رساله ازاین هم فراتررفت ونوشت که تمدن غربی هیچ دلیل اخلاقی و وجدانی برای توجیه موجودیتش ندارد. بسیاری‌ها نوشته‌های سیدقطب مصری را نوعی انسانیت‌زدایی از جامعه امریکایی می‌دانند.این انسانیت‌زدایی از جامعه امریکا، قتل سه هزار انسان را برای تروریست‌های یازده سپتامبر، ممکن ساخت. به باور دانشمندان علوم انسانی درفزیک و روان انسان میکانیزم‌های است که مانع از کشتارهم نوع می‌شود. برای دفع این میکانیزم به ایدولوژی ای نیاز است که از مجموعه‌های انسانی، انسانیت زدایی کند، تا قتل عام ممکن شود. نوشته‌های سید قطب درمورد امریکا، سیسم بازدارنده‌ی قتل عام انسان‌های گوشت وپوست دار را درذهن وروان اعضای القاعده، فلج کرد.

بن لادن از ادبیات سید قطب نیزمتاثربود. سید قطب مجموع تمدن معاصر را جاهلیت نو خواند وخواستار نابودی آن شد. او در” نشانه‌های راه” نوشت که دولت‌های مدرن حاکم بردنیای اسلام، محصول همین جاهلیت نوهستند وباید برافگنده شوند. بن لادن هم با اقتباس از ادبیات سید قطب درسال ۲۰۰۱ امریکا را هبل عصر خواند. هبل یکی از اصنام مکه بود که اعراب پیش ازاسلام به آن سجده می‌کردند. رهبرکنونی القاعده هم امریکا را «هبل‌العصر» خوانده است. سید قطب صلاحیت سیاسی و قانون‌گذاری انسان شهروند را نفی کرد و صلاحیت قانون‌گذاری را منحصر به خدا دانست. برمبنای افکار سید قطب، تشکیل دولت‌های دمکراتیک برمبنای تفکیک قوا و واگذاری صلاحیت قانون‌گذاری به مجلس منتخب مردم قیام علیه قانون خدا دانست. سید قطب هیچ‌راهی برای آشتی با تمدن معاصر باقی نگذاشت.او ارزش‌های لیبرال، آزادی مذهب، آزادی عقیده، آزادی بیان واصل تقدم جان آدمی برعقیده‌ی او و دیگر دستاورد‌های رهایی‌بخش تمدن معاصر را انکار کرد. سران کنونی القاعده قطبیست‌های قرن بیست و یک هستند.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

افغان کلکین – اخبار افغانستان | مطالب روز جامعه افغانستان