در ماههای اخیر یک جنبش تودهیی مسالمتآمیز پاکستان را درنوردیده است، جنبشی که خواستار پایاندادن به ظلم ارتش پاکستان و کشتار غیرقانونی و خودسرانهی اقلیت قومی پشتون در آن کشور است. این جنبش مردمی دولت پنهان (Deep State) پاکستان، بهویژه سازمان جاسوسی بدنام این کشور ISI را نگران کرده است.
چند دهه است که سازمان جاسوسی پاکستان هرچند در لباس گوسفند، بهعنوان یک حریف قدرتمند ایالات متحده بهویژه در افغانستان، عمل کرده است. این سازمان از سال ۲۰۰۱ تاکنون، با حمایت از گروههای شبهنظامی ضد افغانستان، بهخصوص طالبان و شبکهی حقانی، تلاشهای جنگ افغانستان را بیوقفه مختل کرده است. پشتیبانی ISI از این گروهها، منازعهی افغانستان را به یک مسابقهی خونین رقابت بر سر نفوذ و منافع تبدیل کرده است؛ میدانی که در آن حد نفوذ زهری ISI بالاترین است. نقش ISI در مدیریت چندین شبکهی نیابتی ضدهند نیز غیرقابل تردید است.
آیاسآی یک سازمان جاسوسی/اطلاعاتی عادی نیست، تحت فرماندهی ارتش پاکستان عمل میکند و شدیدا محرمانه، از لحاظ سیاسی پر نفوذ و صبور، بهصورت ترسناکی فعال و به هرکسی که بهعنوان مخالف ببینند، بیرحم است. برخلاف آنچه که بعضی از گزارشها میگویند، ISI نه یک سازمان سرکش، بلکه یک تشکیلات منظم، غیرجناحی، یکپارچه و بروکراتیک است؛ جایی که گزارش ریزش –اعضا- از بدنهی سازمان نادر است. این نهاد پولدار هم است. کارکنان فعال و بازنشستهی آن غالبا از شرکتها و بنیادهای خیریهی متعددی که ارتش پاکستان در اختیار دارد، پول بهدست میآورند. حدود ۲۵ هزار کارمند این سازمان، غالبا از نظر قومی یکساناند و اساسا از ردههای ارتش این کشور جذب ISI میشوند.
نگرانکنندهتر اینکه، فلسفهی آیاسآی برای فعالیت این است که به دشمنانی نیاز دارد که وابسته به و تحت کنترل بمانند. این پارانویا سازمان را قادر ساخته تا گروههای شبهنظامی (خانگی) دستآموز و تهدیدات خیالی را برای تحریک انگیزهاش تولید کند. برای انجام این کار، گفته میشود آیاسآی فهرستی از نزدیک به ۱۰۰ هزار جنگجوی شبهنظامی (همراه با فهرست وظایف آنها) را در اختیار دارد.
در داخل پاکستان، آیاسآی در هستهی دولت پاکستان قرار دارد. این سازمان مرتب قوانین غیرنظامی کشور را به چالش کشیده است و پیشرفتهای دموکراتیک پاکستان را از طریق تلاشهای سیستماتیک سرکوبگرانه علیه صداهای مخالف از جمله سیاستمداران، فعالان، دانشگاهیان و رسانهها مانع شده است. آیاسآی با گروهای مذهبی و احزاب سیاسی افراطی، به هدف کنترل مردم پاکستان از طریق تابع نگهداشتن آنها به دولت، دست اتحاد داده است. به همین ترتیب، آیاسآی از تکنیکهای قدیمی و جدید، از جمله ارعاب، ناپدیدشدنهای اجباری، بازداشتهای خودسرانه، شکنجه و ترور استفاده کرده است. همچنین این سازمان اغلب در فعالیتهای خرابکارانه، عملیاتهای روانی و کارزارهای [گسترش] نفوذ دخیل میشود. نگرانکنندهتر اینکه، شیفتگی ISI با گروههای جهادی اثر بالعکس روی این سازمان گذاشته و حلقاتی از آن را بهطور فزایندهیی افراطی کرده است.
عملیاتهای آیاسآی در افغانستان توسط دستکم سه واحد انجام میشوند. واحد اول ریاست اس (Directorate S) است. بازوی اصلی پنهانی ISI که سیاست [این سازمان را نسبت به] افغانستان اداره و نظارت میکند؛ امری که همچنین شامل [تهیه] سازوبرگ شبهنظامیان و تروریستها و نیز چگونگی عملیاتهای آنها میشود. واحد دوم، گروه خدمات ویژه (SSG) است که بهعنوان Pakistani SS نیز شناخته میشود. این گروه متشکل از عناصر نیروهای ویژهی ارتش است و در دههی ۱۹۵۰ بهعنوان سپر دفاعی در برابر کمونیستها ایجاد شد. امروزه بعضی از واحدهای SSG بهطور مؤثر بهعنوان جناح شبهنظامی ISI عمل میکنند. آنها تا سال ۲۰۰۱ در کنار طالبان میجنگیدند. در موارد دیگر، گفته شده که مشاوران SSG درون صفوف جنگجویان طالبان جا داده شده بودند تا به طالبان در عملیاتهای ویژه، عملیاتهای نظارتی و اکتشافی مشاورهی نظامی تاکتیکی ارائه کنند. در واقع، برخورد با اعضای ISI که در کنار طالبان میجنگند، در افغانستان به یک امر رایج تبدیل شده است طوری که دیگر نیروهای افغانستان و امریکایی را متعجب نمیکند. سومین واحد آیاسآی «ریزیگان تدارکات افغانستان» این سازمان است؛ یک شبکهی حملونقل در داخل پاکستان و تحت حمایت اعضای سپاه مرزی این کشور که برای طالبان و خانوادههای آنها پشتیبانی تدارکاتی فراهم میکند. این پشتیبانی شامل فضا، سلاح، وسایل نقلیه، حفاظت، پول، کارت شناسایی و گذرگاه امن است.
چنین شبکههای حمایتی از جانب ISI بهمنظور درهمشکستن افغانستان و سپس تغییر ساختار و شکل دادن آن به یک کشور مطیع، طراحی شده است. هدف آن پیچیدهکردن چشمانداز امنیت افغانستان و آشفتهکردن فضای سیاسی برای ایجاد خلاء است؛ امری که ناگزیر باعث میشود «فرمان افغانستان» به دست طالبان بیفتد. پشتیبانی ISI بهوضوح گروه طالبان را تواناتر کرده است. با اینحال ورد پاکستانیها این است که با طالبان ارتباط خود را حفظ میکنند اما هیچ کنترلی روی این گروه اعمال نمیکنند.
ولی واقعیتهای اساسی غیر از این را نشان میدهند. طالبان اخیرا مرگبارتر و انطباقپذیرتر شده است. در واقع طالبان قدیم به طالبان جدید؛ به یک گروه غیرمتمرکز با جنگجویان تازه استخدامشده و شامل فرماندهانی در سطوح میانی که تازه از مدارس پاکستانی آمده و مشتاق کشتن هستند، تبدیل شده است. این تمرکززدایی فرماندهان جوان خطمقدم را قادر ساخته تا خودمختاری بیشتری در میدان عمل داشته باشند؛ امری که به نوبهی خود ISI را اجازه میدهد از [فرماندهان جوان طالبان] بهخاطر نیازهایشان، به نفع سیاستهای سازمانیاش استفاده کند. گزارشها میگویند که ISI با دورزدن زنجیرهی فرماندهی طالبان، توالی رهبری این گروه را مدیریت میکند.
انحطاط طالبان از قدرت و اختیارات سازمانی، ظاهرا در وحدت و انسجام این جنبش شکاف ایجاد کرده است و باعث ایجاد چنددستگی در مرکز قدرت این گروه شده است. گروه طالبان بهطور فزایندهیی تحت تسلط شبکهی حقانی در آمده است. شبکهی حقانی دستکم ۱۵ درصد نیروی انسانی طالبان را کنترل میکند و بسیاری جبهههای کوچکتر طالبان را تحت نفوذ خود دارد. در همینحال، گفته میشود که رهبر طالبان هیبتالله آخندزاده و معاون اصلیاش، سراجالدین حقانی، رابطهی خوبی باهم ندارند؛ مسألهیی که به نوبهی خود اتحاد جنبش را مختل کرده است. جدیدا بودجهی طالبان نهتنها از سوی دستگاه اطلاعاتی پاکستان بلکه از راه قاچاق مواد مخدر، اخاذی، اختطاف و جزیه –که در آن شبکهی حقانی نقش اصلی را ایفا میکند- تأمین میشود.
در ضمن، برخی از جناحهای طالبان اجرای وظایف دولتیگونه از جمله بستن مالیات بر کسبوکارهای محلی، نظارت بر دادگاههای صحرایی، حل اختلافات محلی و پیشبرد فعالیتهای آموزشی سازمانیافته را بر دوش گرفتهاند. طالبان از همچون اقدامات دولتیگونه برای ایجاد مشروعیت برای خودشان در میان مردم محلی استفاده میکند. جای تعجب نیست که این اقدامات یک قرارداد اجتماعی ضمنی را بین افغانهای محلی درمانده و طالبان شکل داده است؛ معاملهیی که در آن گروه طالبان در ازای «بیعت» مردم محلی، تعهد میکند که به آنها آسیب نرساند. این رابطهی ضعیف بین طالبان و غیرنظامیان نه بهخاطر سازگاری مردم با این گروه، بلکه بهخاطر وحشت و کشتار طالبان است.
مهمتر اینکه، طالبان یک استراتژی عملیاتی مقرونبهصرفهی قوی را اتخاذ کردهاند که هدف آن نهتنها متلاشیکردن نیروهای افغان بل گرفتن قلمرو بیشتر نیز است. این استراتژی طالبان را قادر میسازد تا زمان و مکان درگیری را مشخص کنند. براساس این استراتژی آنها به طرز ماهرانهیی از درگیری با عناصر قوی نیروهای افغان اجتناب میکنند و بهجای آن، در شرایط مناسب عناصر ضعیف نیروهای افغان را هدف قرار میدهند. این گروه اغلب همین تاکتیک را در عملیاتهای خود از قبیل کمینها، تلهها، حملات سازمانیافته همزمان و ناگهانی و نیز بهصورت روزافزونی، استفاده از تکتیرانداز را، بهکار میگیرند. در عینحال این گروه به جنگجویان خود توصیه کرده است که پس از دستگیری، تا ۴۸ ساعت از دادن اطلاعات خودداری کنند تا رهبران طالبان فرصت مخفیکردن یا بیفایدهجلوهدادن آن اطلاعات را پیدا کنند. دستگاه اطلاعات پاکستان در بسیاری جهات با این استراتژی طالبان هماهنگ بوده است. در مقابل نیروهای افغان اغلب در میدان جنگ نابینا (بیخبر) هستند.
بهعبارت سادهتر، آیاسآی پاکستان تروریسم را به یک مکتب فکری بدل کرده است که از مقامات و افراد حکومتی مصون دستور میگیرد. ایالات متحده برای بازکردن گره کور دستگاه اطلاعات پاکستان و حمایتش از گروههای تروریستی، چه میتواند؟
سه چیز.
اول، ایالات متحده باید همان رفتاری را با سازمان جاسوسی پاکستان شروع کند که با سپاه پاسداران انقلاب ایران در پیش دارد. این مستلزم اضافهکردن ISI پاکستان و شاخهی وابسته آن، گروه خدمات ویژهی SSG –مشابه نیروی قدس ایران- از سوی وزارت خزانهداری امریکا به فهرست تحریمهای ضدتروریسم این کشور است. با انجام این کار، ایالات متحده تحریمهای هدفمند از جمله ممنوعیت ویزا و انسداد دارایی را بر پرسونل برحال و بازنشستهی دستگاه اطلاعاتی پاکستان اعمال کند. در عینحال، واشنگتن و کابل باید جنگجویان این گروه را، به هدف تضعیف کنترل ISI روی طالبان، به متارکه تشویق کنند. واشنگتن میتواند بهمنظور اعتمادسازی برای برخی از اعضای اصلاحپذیر طالبان که به این گروه پشت کردهاند، تحریم را از جمله با برداشتن محدودیتهای سفر، نرمتر کند.
دوم، تقویت دستگاه اطلاعاتی افغانستان تا عملکرد آن مطابق و در هماهنگی با استراتژی متغیر طالبان شود. این امر مستلزم تقویت تواناییهای دستگاه اطلاعاتی افغانستان است تا بتواند اطلاعات را، برای درک بهتر پویایی رهبری داخلی و تغییر تاکتیکهای طالبان و گروههای دیگر، از هر سوراخی گرد آورند. به همین ترتیب، وزارت دفاع افغانستان باید تعداد افسران اطلاعاتی S2 خود را در صفوف نیروهای افغان افزایش دهد تا اطلاعات تاکتیکی و تصفیههای امنیتی را در سطح واحدها مدیریت کنند. همچنین این افسران باید آموزش ببینند تا بتوانند شبهنظامیان را ردیابی کنند، مسیرهای نظارتی طالبان را پیگیری کنند، بازجوییها را مدیریت کنند و نفوذیها را حذف کنند. در همین حال، دولت افغانستان باید تدابیر ضدجاسوسی را درون زندانهایش اتخاذ کند تا از این طریق ارتباطات زندانیان طالبان با رهبرانشان در خارج از زندان محدود شود.
سوم، دولت ترمپ باید الگوی چرخهیی روابط متلاطمش با پاکستان را متوقف کند. متأسفانه سیاست امریکا در مورد پاکستان بیش از ۶۰ سال است که الگوی بسیار قابل پیشبینی را دنبال میکند؛ الگویی که ارتش پاکستان را تشویق به همکاری میکند؛ همکارییی که در واقع وجود ندارد. این الگوی تکراری رابطه ایالات متحده با پاکستان اغلب تاکتیکی و واکنشی است. برای مثال، در نیمهی اول این چرخه (دور) رابطه بر محور تشکیل جلسات استراتژیک و دیدارهای دولتی از سوی رهبران پاکستان و بهدنبال آن کمکهای نظامی ایالات متحده و سایر امتیازات [برای پاکستان] میچرخد. اما در نیمهی دوم، مناسبات گرم به پایان میرسد تا اینکه یک رویداد غیرمنتظره دیگر باعث میشود چرخهی مشابه بعدی در روابط دو کشور به چرخ افتد. در عوض ایالات متحده باید کمتر سیاست تحبیب و بیشتر سیاست تهدید را در رابطه با پاکستان اتخاذ کند و مطمئن شود که تهدید به اندازهی کافی جدی است که بتواند تغییر محسوس در رفتار پاکستان ایجاد کند.
بهطور خلاصه، دستگاه اطلاعاتی پاکستان عامل اصلی تروریسم و خشونت سیاسی در منطقه است. در افغانستان، آیاسآی بهطور فزایندهیی [در مورد عملکردش] مطمئن به نظر میرسد و به دنبال نتیجهی حداکثری است. این سازمان از یک موضع قدرت عمل میکند اما هیچ موضعی آنقدر قوی نیست که دایمی باشد. آیاسآی هنوز برای ثبات داخلی و مشروعیتش نیازمند منابع مالی و تجهیزات دفاعی است. ایالات متحده میتواند این دسترسی را از ISI انکار کند یا شدیداً آن را مشروط کند. در همین حال، واشنگتن باید حمایتش را از جنبش صلحآمیز پشتون ابراز کند؛ سرمایهگذارییی که بهطور بالقوه میتواند بازده داشته باشد و به ایالات متحده در مبارزه علیه افراطگرایی کمک کند.
- کد خبر 6602
- پرینت