پس از چندین دهه، اکنون اما؛ وضعیت فرق کرده است و دیگر امریکا یکهتاز میدان قدرت در جهان نیست. مدتها پس از جنگ سرد، در سال ۲۰۰۱، امریکا با برنامهریزی و به بهانهی مبارزه برای نابودی القاعده، در افغانستان حضور پیدا کرد.
با نگاهی به تجربهی تلخ جنگهای افغانستان، میشود عاملهای گوناگونی را در پیوند به بحران متداوم افغانستان برشمرد؛ اما، عاملی که کمتر روی آن تمرکز شده، موقعیت جغرافیایی افغانستان است که در میان کشورهای جاهطلب منطقهای قرار گرفته است. این کشورها، بیشتر توسعهیافته و یا درحالتوسعه استند، رقابت شدید و و روابط تجاری بزرگ، پیوند شان را به هم محکم کرده است. حضور افغانستان در میان قدرتهای اتمی با وجود ضعف نظامی اقتصادی سیاسی، محل کشاکشهای سیاسی مطلوب منطقه و جهان از این کشور ساخته است.
جغرافیای افغانستان، در حالی میان قدرتهای درحالتوسعه حایل افتاده است، که امریکا نیز پایگاه نظامی خود را در این کشور جای داده و این قدرت جهانی با بیشتر همسایههای جاهطلب افغانستان، دشمنی دیرینه و رقابت نظامی-سیاسی-اقتصادی دارد و جاگرفتن این کلانقدرت جهانی در افغانستان، با توجه به ارتباطش با روسیه، چین و ایران، موقعیت افغانستان را خطرآفرینتر از همیشه ساخته است. اکنون، اگر افغانستان، بحران جنگ را تجربه میکند، برای آن است که قدرتهای جدید و کهنه، برای اعمال هژمونی خود در این کشور با هم درگیر اند.
در گذشتهی نهچنداندور که اتحاد شوروی در افغانستان حضور داشت، داعیهداری جهاد از سوی امریکا در افغانستان شکل گرفت؛ البته گذشته از آن؛ افغانستان از زمان استقلالش توسط شاه امانالله، از سوی روسیه حمایت مالی شد و پس از آن زمان نیز پیوسته افغانستان کشوری مورد حمایت روسیه بود و دلیل اصلی حمایت افغانستان از سوی روسیه، مسلحسازی پاکستان از سوی امریکا بود که در زمان جنگ سرد، روسیه را برنمیتابید.
در کشمکش جنگ سرد میان قدرتهای جهان، روسیه به فجیعترین شکل ممکن از امریکا شکست خورد. در کنار این که در جنگ سرد، روسیه شکست را پذیرفت، در افغانستان نیز با مقاومت مجاهدان افغانستان روبهرو شد و نیروهای مجاهد افغانستان، به گونهی مستقیم از سوی پاکستان حمایت شد که مورد حمایت امریکا بود؛ یعنی شکلگیری جهاد در افغانستان و شکست روسیه در این کشور، پروژهای بود که از سوی امریکا در افغانستان برنامهریزی و اعمال شد.
پس از چندین دهه، اکنون اما؛ وضعیت فرق کرده است و دیگر امریکا یکهتاز میدان قدرت در جهان نیست. مدتها پس از جنگ سرد، در سال ۲۰۰۱، امریکا با برنامهریزی و به بهانهی مبارزه برای نابودی القاعده، در افغانستان حضور پیدا کرد و میخواست کشورهای سرکشی؛ مانند چین روسیه و ایران را زیر فشار قرار دهد؛ تا برای اثبات قدرت و سلطهی خود در جهان قدمی برداشته باشد. امریکا در گذشته با اتحاد پاکستان که گروههای تروریستی را کنترل میکرد، وارد افغانستان شد؛ اما یکباره قدرتگرفتن چین و احیای دوبارهی روسیه توسط پوتین و حمایت شاخهی جداشدهی طالبان از سوی ایران و روسیه، سرمایهگذاری چین در پاکستان و اتحاد اقتصادی این دو کشور، کار را برای امریکا سختتر کرد. امریکا آهسته و پیوسته متوجه آن شد که افغانستان، نمیتواند جغرافیای طلاییای برای اثبات سلطهی امریکا باشد؛ به همین دلیل، در حال برگشت به خانه است.
زمانی که امریکا در افغانستان حضور کامل داشت، اتحادی میان روسیه، چین و ایران شکل گرفت و این اتحاد به احتمال قوی، از سوی روسیه برنامهریزی شد که کمکم پاکستان به امریکا پشت کرد و با درنظرداشت منافع خود، به اتحاد منطقهای پیوست. با توجه به پیوستن پاکستان به اتحاد منطقهای و سلطهی این کشور بر گروههای تندرو، بازی در افغانستان به ضرر امریکا پایان یافته است و خروج امریکا از افغانستان، بیارتباط به این مسئلهی مهم منطقهای نیست.
با توجه به وضعیت پیشآمده، اگر روسیه در مرزهایش با افغانستان، مانورهای نظامی انجام میدهد، به مفهوم آن نیست که از گروه کوچکی تحت فرمان خود –طالبان- و یا گروههای تروریستی دیگر، مانند؛ القاعده و … هراسی به دل دارد. بیشترینه مانورهای نظامی روسیه در هممرزی افغانستان به انتقام روسیه از امریکا و خروج این کشور از افغانستان مانند روسیه اشاره میکند. اکنون که وضعیت در افغانستان چنین پیش آمده، نیاز است که دولت افغانستان با درکی از جغرافیای خود که عامل اکثریت بحرانها است، استراتژیای را به پیش بگیرد که نه امریکا از افغانستان دلخور باشد و به حمایتهای خود ادامه دهد و هم کشورهای منطقهای که به دولت افغانستان پشت کرده، متحد این کشور شود؛ تا بتواند بحران جغرافیایی را به فرصت طلایی بدل کند.
- کد خبر 10612
- پرینت