عنوان فوق الذکر قبل از هر چیز بیان ایست، قابل توجه ، تامل و مستلزم تفکر و اندیشه متمرکز،
بیانیست بر خواسته از اندیشه مبتنی بر نگرشی واقع بینانه ای که هرکس اعم از مخالف و موافق آن، به استثنای شخص ترامپ فهمید و میفهمد که دور نمای آن چه چیز را به نمایش گذاشته ومنعکس میکند.
دیپلماسی نهفته دربیان ادبیات انسان معتقد ، آگاه ، آزاد و مسئول در قبال انسان خرد مند و خالق زیبای عالم آفرینش است.
بیانی که هر انسان متناسب به فهم و توان مندی خودش توانایی درک و تفسیر آنرا دارد.
بیانیست که مخاطبش اگر اندکی عقل سیاسی داشته باشد و پیرامون اندیشه کند می تواند از آن استفاده مثبت نموده ودراندیشه جبران اشتبا هات ولغزشهای خودش باشد..
بیانیست توام با هوشدار سیاسی و دیپلماسی مثبت و فعال ،آنهم برای مخالفین ودشمنان سیاسی که بالجاجت، تفاهمات سیاسی و تعهدات چندین صد ساعت کار را نادیده گرفته صحبت از دیپلماسی منهای دیپلماسی نموده و می نماید.
فرار از نتایج دپلماسی انجام شده و عمل نکردن به فیصله ها ی آن ثبات سیاسی را آسیب پذیر می نماید . تبعات ناشی از عدم اجرایی نمودن فیصله ها ی سیاسی نه تنها بزرگترین دلیل نفی منطق دیپلماسی آمریکا و شخص ترامپ و سیاست مداران آمریکاست که سیاست ، دیموکراسی و منطق سیاست کاخ سفید را به چالش کشیدن است .
و چه بسی که آینده دپلماسی آمریکا را با بی عقلی و شتاب ناشی از جهل به سیاست و دپلماسی به بی ثباتی و بحران تبدیل تنودن است.
چیزیکه ملت آمریکا درک نموده و با منطق سیاسی مخالفت شانرا می نمایانند که انتخاب دپلماسی ترامپ نوع خودکشی ونابودی آمریکا را بدنبال دارد.
بیان زیبا ورسای که به تدریج روشن میشود .
ملت آمریکا با عکس العمل های نسبت به سیاست ترامپ تصور ی دارند که اگر چنانچه جلو آن گرفته نشود، تداوم آن نه تنها توهین به ملت آمریکا می باشد که سرنوشت آمریکا را هم چون سرنوشت شورو ی در افغانستان رقم میزند. چیزی که دور نمای آن از هم اکنون مشاهده میشود.
سفر ترامپ بعنوان رئیس جمهور آمریکا به عربستان سعودی صرف نظر از بیخردی و بی عقلی دولت مداران عربستان سعودی جایگاه وموقعیت آمریکای مدعی تمدن و دموکراسی را عملاً زیر سوال برده است.
زیرا پیرامون تجاوز عربستان سعودی به یمن و حمایت از داعش را که بند ناف آن با عربستان وآمریکا وانگلیس گره خورده است نه تنها موضع شفاف و مشخصی را ابراز نکرده است که خشونت بیشتری را در کشتار مردم یمن تشدید وتقویت نموده است.
به هر صورت بحران ناشی از بازتاب سیاست نظامی سازی منطقه وجهان توسط آمریکا آنهم پس از فروپاشی شوروی سابق در افغانستان با وجود توصیه های گورباچف برای آمریکا مبنی بر اینکه آمریکا نباید در اندیشه تجاوز به افغانستان باشد والی شوروی توانمندی این را دارد که آمریکا نه با یک دره چون پنچشیر که با چندین دره پنچشیر روبر خواهد کرد.
همانگونه که برژنسکی سیاست مدار کار کشته آمریکا پیش بینی نموده بود که ( هر زمانیکه سیاست آمریکا در بازار های تهران عرضه شود دیموکراسی غرب به نابودی کشانیده میشود)
سیاست مداران آمریکا در نتیجه زیاده خواهی و خواب های خوشی که لابی های پاکستانی الاصل انگلیسی تبار، برای سیاست مداران جاهل، نسبت به ملت افغانستان در نظر گرفته اند تا افغانستان را بستری برای منافع منطقه آمریکا و صوبه سرحد دیکری برای پاکستان در منطقه بسازند.
تعبیر احمقانه لابی های پاکستانی الاصل انگلیسی تبار در دولت آمریکا سبب شد که آمریکایی ها قصد تجاوز به افغانستان نمایند .
بناً از بدو تشکیل دولت اسلامی بر آمده از جهاد دشمنی را شروع نموده وتوسط افراد استخباراتی خود جنگ را به همکاری پاکستان و عربستان سعودی بر ملت و دولت ما تحمیل نمودند. و به تعقیب آن طالب والقاعده ساختند و تروریزم تربیت نمودند و برج های دوقلو را منفجر کردند تا به بهانه مبارزه با تروریزم طالب والقاعده و انفجار برج های دو قلو، افغانستان را تصاحب نموده و جامعه جهانی را اغفال نماید.
از طرفی هم لابی های صهیونستی مسلط بر سیاست مداران آمریکا بنا بر موضع شفاف انقلاب اسلامی ایران نسبت به اسرائیل در دفاع از ملت مظلوم فلسطین بر سیاست و سیاست گزاران آمریکا اثر گذار گردیده و نمی گذارند آمریکا با موضع فعال و ثابت با جمهوری اسلامی ایران به مذاکرات و تعهدات خود عمل کند.
اشتباه بزرگ و نا بخشودنی آمریکا از سه زاویه قابل توجه وتامل است.
اول :- عدم شناخت از لابی های اثر گذار صهیونستی و جایگاه مثبت و موئثر انقلاب اسلامی ایران در رابطه با کشور های اسلامی و اهداف در حال گسترش انقلاب اسلامی در کشور های اسلامی ومنطقه .
دوم:- عدم شناخت از ملت افغانستان وریشه های جهاد و تاثیر پذیری از لا بی های پاکستاتی در دولت آمریکا.
سوم: کمرنگ شدن مکاتب سیاسی فکری حاکم بر جهان به نسبت اندیشه و تفکر انقلاب اسلامی و صدور اهداف والای آن .
سرنوشت حاکمیت قدرت های حاکم برجامعه جهانی مبتلاء به درد ناشی از التهاب زخم چرکین شوروی در افغانستان و اشتباه بزرگ آمریکا به نسبت مخالفت با انقلاب اسلامی ایران دررابطه با شکست آمریکا درعراق واسرا ئیل در لبنان ا ست.
چیزیکه گورباچف با عنوان کردن آن پروستوریکا ی کشورهای حوزه آسیای میانه راسرو سامان داده وبا تعدیل منافع منطقه یی و تعامل با کشور منطقه با حذف ایدولوژی مارکسیزم ،کمونیزم ویا سوسیالیزم اهمیت منطقه یی خودرا به نسبت سایر قدرتها در یافته است.
سیاست مداران آمریکا اگر چنانچه عقل سیاسی و دیپلماسی مبتنی یر سیاست واقع بینانه و عقلانی میداشتند باید میدانستند که کمترین دست آورد عصر ارتباطات، آگاهی توام بابیداری ملتها در راستای منافع ملی شان ایستادن در کنار دولتهای شان است . با توجه به منافع ملی ملتها و نقش ، دولتها شعار سیاست بُرد بُرد هم چون سیاست بُرد ، باخت منعکس کننده تفاهم غیر عادلانه دو متخاصم ایست که منافع منطقه یی کشو های ضعیف و یا حاشیه را آسیب پذیر میسازند.
آگاهی توام با بیداری تحول ناشی از سیاست عدالت محور انقلاب اسلامی ملتها را به گونه متحول ساخته است که دولتهای شان ناگزیراند با در نظر داشت عدالت سیاسی اجتماعی به تعدیل منطقه کشورها ی منطقه تن داده و با سایر کشور ها هماهنگی منطقه یی داشته باشند.
عنوان فوق دارای حکمت پنهانیست که شاید آخرین کس ترامپ باشد که به حکمت آن پی ببرد. زیرا ترامپ رئیس جمهور آمریکا بیمار است وعلاوبر بیماری،مبتلا به سادیزم و عدم تعادل روحی و روانی میباشد.
ملت آمریکا باید بپذیرند که اگرچنانچه ترامپ بیشتر از این به تصمیماتش ادامه بدهد دیری نخواهد گذشت که دیوار ترک برداشته آمریکا با زلزله سیاسی کمتر از ۶ ریشتر متلاشی شود.
- کد خبر 5501
- پرینت