false
true
true
true
گلبدین حکمتیار رهبر یک شاخهٔ غیررسمی حزب اسلامی، از روزی که وارد کابل شده و ظاهراً به روند صلح پیوسته، همواره با موضعگیریها و سخنانِ غیرمتعارفش باعث سروصدا و گاه تمسخرِ خود شدهاست. او زمانی، جنگهای کابل را در دههٔ هفتاد رد کرد و گفت که در این جنگها (که حداقل شصتهزار انسان بیگناه از طریق موشکپراکنیهای زمامدار چهارآسیاب بیرحمانه کشته شدند) هیچ نقشی نداشتهاست. او مسوولیت کشتن خانوادهٔ برمکی را در یک سوپرمارکت در وزیراکبرخان کابل نیز به عهده نگرفت و اظهار داشت که باید اتفاقهایی را که باعث کشته شدنِ این خانواده توسط فرد انتحارکننده شدهاست، دقیقاً مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم که چه عواملی سبب شدند که آنروز این خانواده به قتل برسند.
اینها دفاعیاتِ مضحک و خندهداری میتوانند از دردناکترین حوادثی باشند که آقای حکمتیار و افراد تحتِ امرش انجام دادهاند. اینها در مفاهیم حقوقی، معنایی جز کشتار سازمانیافته و جنایت علیه بشریت نمیتوانند داشته باشند. آقای حکمتیار از هر نوع ترمینولوژی که بخواهد برای توجیه این حوادث و رویدادها استفاده کند، اصل قضیه را که همان کشتار افراد بیگناه و غیرنظامی است، نمیتواند تحتالشعاع قرار دهد.
به تازهگی آقای حکمتیار گامی فراتر گذشته و تلاش کردهاست که در راستای تفکر طالبانیاش، انتحار را عملی دینی و شرعی معرفی کند. آقای حکمتیار در تازهترین اظهاراتِ خود گفتهاست که عملیات استشهادی (انتحاری) بنیاد شرعی دارد و هیچ منافاتی با آموزههای اسلامی ندارد. این سخنان وقتی از زبانِ آقای حکمتیار شنیده میشود، زیاد قابل توجه و حیرتآور به نظر نمیرسد؛ زیرا از آقای حکمتیار سخنانی غیر از این شنیدن، تعجب و حیرت دارد. ایشان خود سالها با توسل به همین نوع قرائت از آموزههای دینی، مصروف ادامهٔ جنگ در کشوری بوده که تازه میخواسته از دوران جنگ فاصله بگیرد. او سالهایی در برابر ارتش افغانستان و نیروهای بینالمللی رزمیده که افغانستان تلاشهایی را به منظور برخاستن از خاکستر نومیدی و یأس تجربه میکردهاست. آقای حکمتیار طی پانزده سال گذشته با مردمی جنگیده که همه از جنگ خسته بودهاند و میخواستند پس از سی سال بحران و رویارویی، صلح و آرامش را به کشورشان برگردانند. وقتی او میگوید که انتحار جواز شرعی دارد، بدون شک به طالبانی که همچنان در برابر مردم افغانستان از بمب و انتحار استفاده میکنند، وجاهت بخشیدهاست.
آقای حکمتیار که از روز آمدنِ خود به کابل همواره از تعهدش به قانون اساسی سخن میگوید، هنوز نمیداند که در قانون اساسی کشور ترغیب به خشونت و جنگ، جرم پنداشته میشود و او با چنین سخنانی، ضمن نقض قانون، جرم نیز مرتکب شدهاست. ما در افغانستان آزادی بیان داریم و نه آزادی عمل. اما آقای حکمتیار با این سخنان میخواهد که هر کس بر اساسِ فهم و اندازهٔ شعورش، از آموزههای دینی قرائتی ارایه کند و بر اساس آن قرائت که ممکن است به خشونت دامن بزند، عمل نیز کند.
مسلماً اگر همه بر اساس آنچه که میفهمند عمل کنند، آنگاه چه نیازی به قانون و دولت میتواند وجود داشته باشد. توماس هابز با وجود اینکه دولت را شرِ ناگزیر میدانست، باور داشت که در نبود دولت و قانون، انسانها به گرگِ یکدیگر تبدیل میشوند. آقای حکمتیار عملاً با این سخنان، از وضعیت بیقانونی حمایت میکند و میخواهد که دوباره افغانستان به سالهای بدون قانون که گویا او تجربههای شیرینی از آنها دارد، برگردد.
در همین حال، آقای حکمتیار با این سخنان نوع تفکرِ خود را که همراستا با تفکر طالبانی است، برملا میسازد. او به این شکل میخواهد نشان دهد که با طالبان احساس همفکری میکند و حرکتهای این گروه در مخالفت و مغایرت با تفکراتِ او قرار نمیگیرند. آقای حکمتیار قبلاً ادعا کرده بود که با طالبان رابطه دارد و میتواند آنها را به میز مذاکره بکشاند. شاید این سخنانِ همدلانه با طالبان، بخشی از این پروژهٔ آقای حکمتیار باشد که بتواند اهمیتِ خود را برای ارگ، بیشتر از چیزی که هست، ثابت سازد.
اما جالب اینجاست که ارگ وقتی سخنان محمد محقق معاون ریاست اجرایی را در حمایت از جنگ سوریه در برابر داعش شنید، به صورتِ فوری دست به کار شد و ضمن تقبیح این سخنان، نزدیک بود که آقای محقق را از کرسی معاونت ریاست اجرایی کنار بزند.
ارگ سخنان آقای محقق را «غیرمسوولانه» خواند اما در برابر سخنان آقای حکمتیار که متحد نزدیک آقای غنی است، واکنشی نشان نمیدهد. این برخورد دوگانه را چگونه میتوان توضیح داد؟!
معلوم است که آقای حکمتیار مربی دارد و مربا میخورد. او در راستای برنامههای ارگ و موافق با اهدافِ پنهان و سرّیِ تیمِ آقای غنی عمل میکند. با این حساب، چنین شخصی اگر به انتحار و خشونت دینی و مذهبی و تباری هم جواز بدهد، ارگ نهتنها با سکوت از کنارش میگذرد، بلکه از او دعوت میکند که به عنوان پیر و رهبرِ فرزانهٔ کشور، در محافل و مجالسِ مهم و بزرگِ ملی اشتراک ورزد و آنچه که دلش میخواهد را بگوید. یقیناً که آقای محقق و خیلیهای دیگر، این مقام و مرتبه را نزد حلقهٔ ارگ ندارند و باید شدیداً مراقبِ گفتار و نظریاتشان باشند تا مبادا یک اشتباه لُپی یا لغزش زبانی، به بهانهٔ خوبی برای سنگسار سیاسی و حذفشان از دایرهٔ بازی تبدیل شود.
در پایان باید گفت که این یک بام و دو هوا بودنهای ارگ ریاستجمهوری را مردم افغانستان بهدقت زیر نظر دارند و از همینرو خشم و نفرتشان نسبت به وضعیت، در حالتِ سرریز قرار گرفتهاست. اگر آقای غنی حتی فقط به بقایِ خود در قدرت میاندیشد نیز، باید به حالِ اینهمه تبعیض و تعصبی که در عرصهٔ سیاست و اجتماع افغانستان حکمفرما شده، چارهای بجوید. در غیر این صورت، خشم و انزجار عمومی، خود چارهٔ کار را خواهد جست!
– احمد عمران / ماندگار (با تلخیص)
اینها دفاعیاتِ مضحک و خندهداری میتوانند از دردناکترین حوادثی باشند که آقای حکمتیار و افراد تحتِ امرش انجام دادهاند. اینها در مفاهیم حقوقی، معنایی جز کشتار سازمانیافته و جنایت علیه بشریت نمیتوانند داشته باشند. آقای حکمتیار از هر نوع ترمینولوژی که بخواهد برای توجیه این حوادث و رویدادها استفاده کند، اصل قضیه را که همان کشتار افراد بیگناه و غیرنظامی است، نمیتواند تحتالشعاع قرار دهد.
به تازهگی آقای حکمتیار گامی فراتر گذشته و تلاش کردهاست که در راستای تفکر طالبانیاش، انتحار را عملی دینی و شرعی معرفی کند. آقای حکمتیار در تازهترین اظهاراتِ خود گفتهاست که عملیات استشهادی (انتحاری) بنیاد شرعی دارد و هیچ منافاتی با آموزههای اسلامی ندارد. این سخنان وقتی از زبانِ آقای حکمتیار شنیده میشود، زیاد قابل توجه و حیرتآور به نظر نمیرسد؛ زیرا از آقای حکمتیار سخنانی غیر از این شنیدن، تعجب و حیرت دارد. ایشان خود سالها با توسل به همین نوع قرائت از آموزههای دینی، مصروف ادامهٔ جنگ در کشوری بوده که تازه میخواسته از دوران جنگ فاصله بگیرد. او سالهایی در برابر ارتش افغانستان و نیروهای بینالمللی رزمیده که افغانستان تلاشهایی را به منظور برخاستن از خاکستر نومیدی و یأس تجربه میکردهاست. آقای حکمتیار طی پانزده سال گذشته با مردمی جنگیده که همه از جنگ خسته بودهاند و میخواستند پس از سی سال بحران و رویارویی، صلح و آرامش را به کشورشان برگردانند. وقتی او میگوید که انتحار جواز شرعی دارد، بدون شک به طالبانی که همچنان در برابر مردم افغانستان از بمب و انتحار استفاده میکنند، وجاهت بخشیدهاست.
آقای حکمتیار که از روز آمدنِ خود به کابل همواره از تعهدش به قانون اساسی سخن میگوید، هنوز نمیداند که در قانون اساسی کشور ترغیب به خشونت و جنگ، جرم پنداشته میشود و او با چنین سخنانی، ضمن نقض قانون، جرم نیز مرتکب شدهاست. ما در افغانستان آزادی بیان داریم و نه آزادی عمل. اما آقای حکمتیار با این سخنان میخواهد که هر کس بر اساسِ فهم و اندازهٔ شعورش، از آموزههای دینی قرائتی ارایه کند و بر اساس آن قرائت که ممکن است به خشونت دامن بزند، عمل نیز کند.
مسلماً اگر همه بر اساس آنچه که میفهمند عمل کنند، آنگاه چه نیازی به قانون و دولت میتواند وجود داشته باشد. توماس هابز با وجود اینکه دولت را شرِ ناگزیر میدانست، باور داشت که در نبود دولت و قانون، انسانها به گرگِ یکدیگر تبدیل میشوند. آقای حکمتیار عملاً با این سخنان، از وضعیت بیقانونی حمایت میکند و میخواهد که دوباره افغانستان به سالهای بدون قانون که گویا او تجربههای شیرینی از آنها دارد، برگردد.
در همین حال، آقای حکمتیار با این سخنان نوع تفکرِ خود را که همراستا با تفکر طالبانی است، برملا میسازد. او به این شکل میخواهد نشان دهد که با طالبان احساس همفکری میکند و حرکتهای این گروه در مخالفت و مغایرت با تفکراتِ او قرار نمیگیرند. آقای حکمتیار قبلاً ادعا کرده بود که با طالبان رابطه دارد و میتواند آنها را به میز مذاکره بکشاند. شاید این سخنانِ همدلانه با طالبان، بخشی از این پروژهٔ آقای حکمتیار باشد که بتواند اهمیتِ خود را برای ارگ، بیشتر از چیزی که هست، ثابت سازد.
اما جالب اینجاست که ارگ وقتی سخنان محمد محقق معاون ریاست اجرایی را در حمایت از جنگ سوریه در برابر داعش شنید، به صورتِ فوری دست به کار شد و ضمن تقبیح این سخنان، نزدیک بود که آقای محقق را از کرسی معاونت ریاست اجرایی کنار بزند.
ارگ سخنان آقای محقق را «غیرمسوولانه» خواند اما در برابر سخنان آقای حکمتیار که متحد نزدیک آقای غنی است، واکنشی نشان نمیدهد. این برخورد دوگانه را چگونه میتوان توضیح داد؟!
معلوم است که آقای حکمتیار مربی دارد و مربا میخورد. او در راستای برنامههای ارگ و موافق با اهدافِ پنهان و سرّیِ تیمِ آقای غنی عمل میکند. با این حساب، چنین شخصی اگر به انتحار و خشونت دینی و مذهبی و تباری هم جواز بدهد، ارگ نهتنها با سکوت از کنارش میگذرد، بلکه از او دعوت میکند که به عنوان پیر و رهبرِ فرزانهٔ کشور، در محافل و مجالسِ مهم و بزرگِ ملی اشتراک ورزد و آنچه که دلش میخواهد را بگوید. یقیناً که آقای محقق و خیلیهای دیگر، این مقام و مرتبه را نزد حلقهٔ ارگ ندارند و باید شدیداً مراقبِ گفتار و نظریاتشان باشند تا مبادا یک اشتباه لُپی یا لغزش زبانی، به بهانهٔ خوبی برای سنگسار سیاسی و حذفشان از دایرهٔ بازی تبدیل شود.
در پایان باید گفت که این یک بام و دو هوا بودنهای ارگ ریاستجمهوری را مردم افغانستان بهدقت زیر نظر دارند و از همینرو خشم و نفرتشان نسبت به وضعیت، در حالتِ سرریز قرار گرفتهاست. اگر آقای غنی حتی فقط به بقایِ خود در قدرت میاندیشد نیز، باید به حالِ اینهمه تبعیض و تعصبی که در عرصهٔ سیاست و اجتماع افغانستان حکمفرما شده، چارهای بجوید. در غیر این صورت، خشم و انزجار عمومی، خود چارهٔ کار را خواهد جست!
– احمد عمران / ماندگار (با تلخیص)
- کد خبر 6176
- پرینت
false
true
false
false
true
لینک کوتاه
https://afghankelkin.com/?p=6176
true
true
true
true