شما اینجا هستید
آرشیو مطالب » زادگاه من زمین؛ حکایت دنیایی متفاوت از مهاجرت

«سید محمود حسینی» نویسنده افغانستانی و رئیس موسسه فرهنگی تسنیم، طی یادداشتی در صفحه شخصی خود به بررسی داستان «زادگاه من زمین» نوشته «سمیه سادات حسینی» پرداخت.

در این یادداشت آمده است: «زادگاه من زمین» دریچه‌ای است دیگر به روی داستان امروز افغانستان، و دنیایی متفاوت و دیدگاهی نو که سمیه حسینی، این نویسنده جوان، آن را با دانه دانه واژگانی بر آمده از اعماق وجودش خلق نموده است!

زادگاه من زمین، حکایت انسان‌هایی است که مدت‌های مدیدی است در ذهن و قلب نویسنده متولد شده‌اند.

واگویه شرح حیات آدمیانی که در ناخودآگاه روایتگرش جان کنده و آنقدر مانده و پاییده‌اند تا از خطوط قرمز نگفتن‌ها و سکوت کردن‌ها سرانجام عبور کرده‌اند.

انسان‌هایی قابل ترحم، توجه و حمایت که سرنوشت تاریکشان را دست‌های پلید هیولای جنگ و آوارگی ناتمام به بدترین و نازیباترین شکل ممکن رقم زده است! و اینجاست که طعم حرف‌های نویسنده تلخ می‌شود، غم‌انگیز می‌شود و گوارا…!

همچون واژه‌هایی که در داستان «حلوای سرخ» می‌خوانیم؛ (لقمه حلوا که به کامش چسبید، با خود فکر کرد: واالله زن خوبی است. عجب حلوایی! زن خوبی دارم…)

بدیهی است که در ادبیات معاصر افغانستان، خصوصاً در بخش ادبیات مهاجرت، همواره نویسندگان ما مظلومانه با نوعی چالش همیشگی و کماکان دنباله‌دار مواجه هستند.

اغلب این عزیزان یا متولد، و یا رشد یافته در عالم مهاجرت هستند و ما وقتی می‌گوییم عالم مهاجرت، دقیقا فقط آنهایی حقیقت و عمق این ماجرا را درک خواهند کرد، که خود تجربه‌اش کرده باشند.

انسان‌هایی که بنا به جبر زمانه متعلق به دو سرزمین، دو نوع زندگی، دو گونه فرهنگ و گویش متفاوت و بسیاری از اختلافات و تفاوت‌های دیگر هستند.

این دوگانگی در ذات شخصیتی و ساختار هویتی یک انسان نتایج و پیامدهای عدیده و خاص خود را نیز به همراه دارد. به عنوان مثال، اگر نویسنده بخواهد کاملاً به گویش جامعه میزبانش بنویسد، بی‌درنگ هموطنانش او را به عدم پاسداشت زبان و گویش بومی متهم کرده و به او خرده می‌گیرند و بالعکس اگر بخواهد کاملاً با زبان و گویش بومی خود قلم زند، آنگاه همزبانانش لب به شکوه می‌گشایند که فهم مطلب و برقراری ارتباط با اثر و یا صاحب اثر برایشان دشوار گردیده است؟

که نتیجتاً نویسنده سرگردان و حیران می‌ماند که جانب کدام یک را نگاه دارد! از سویی ناگفته پیداست که تلاش‌ها برای ایجاد و خلق زبان معیار نیز راه به جایی نبرده و نخواهد برد! و این نویسنده است که در نهایت می‌باید تصمیم خود را گرفته و تکلیفش را روشن نماید.

اما سمیه حسینی به عنوان عضوی از ادبیات مهاجرت، خود را از قید و بند این بایدها و نبایدها رها کرده و آنگونه که خود واقعی‌اش خواسته نگاشته است.

به این معنا که با زبان و با گویش هزارگی به بیان گفتنی‌هایش پرداخته است، چنانچه در بعضی موارد صورت گفتار تلفیقی از هر دو گویش و درونیات آن آمیخته‌ای از هر دو شیوه زیستی و نمایانگر دو چهره جوامعی است که به نوعی می‌توان گفت، در وجود نویسنده از کثرت به وحدت رسیده‌اند.

سمیه حسینی بی‌پروا و فارغ از های و هوی داوری و نحوه قضاوت مخاطبان کاری را که خود به آن ایمان داشته، به پیش برده است.

و برای اینکه او را متهم به کم‌کاری در انتقال مفاهیم نکنند، هر جایی که واژگان هزارگی را به کار گرفته، توضیحی درباره آن واژگان در پاورقی آورده است.

به واقع این ناگزیری از جبر زمانه که در تقدیر نویسندگان مهاجرت جا خوش نموده، در (زادگاه من زمین) نیز شدیدا توجه را به خود معطوف می‌دارد.

چنانچه در قسمتی از داستان(سیاموی) می‌خوانیم: (همین دختر وطنی روزی برابر ده تای اینها شکل و شمایل پیدا می‌کند، بگذار چند وقت آب و هوای ایران به جلدش بشیند، بیا و ببین چه رنگ و رویی کرده…)

و یا قصه دختران بی‌سرنوشت، در داستان (اقبال خوش): (سر به زیر انداخت و به ریش سفید قریه گفت: خودم از پشتش می‌آیم…)

در زادگاه من زمین، داستان‌ها به روشنی جغرافیای رخ دادن خود را به نمایش می‌گذارند، داستانهای این کتاب

«آن سوی باغ» ، «بدوا»، «از پشت بام» ، «کاش به آب میگفتی» ، «به نام حفیظ»، «زلفا که عاشقی یاد داشت» و «خمندوک» را می‌توان نمونه‌ای دانست که وجود اِلمان‌ها، توصیفات، اشارات و از همه مهم‌تر زبان آن متعلق به آن بخش از تجربیات زندگی شخصی نویسنده در مهاجرت می‌باشد و اکثر داستان‌های این مجموعه همه چیز بر مبنای واقعیات موجود در سرزمین مادری‌اش شکل گرفته است.

اما جاهایی نیز در این مجموعه به چشم می‌خورد که نمی‌تواند مخاطب را به لذت و اغنای کامل برساند.

موفقیت داستان‌های این مجموعه وجود ویژگی‌های بومی با رویکرد بیان معضلات اجتماعی در جامعه جنگ‌زده کشور افغانستان و مهاجرت می‌باشد.

در بخش بیان معضلات اجتماعی هم، نویسنده به مسائل مختلفی توجه کرده است. از پیامدهای ناگوار عشق نافرجام، عاق والدین و نفرین، ازدواج‌های اجباری و عقاید و خرافات در میان طیف‌های مختلف شهروندان تا رفتارهای نادرست برخی اربابان با شهروندان عادی و همچنین ناکامی‌های احساسی و عاطفی که برخی از شخصیت‌های داستانی تجربه می‌کنند.

در مجموع، رویکرد اصلی نویسنده در داستان‌های کتاب (زادگاه من زمین) بیان برخی مسائل بغرنج و معضلاتی است که جامعه امروز و دیروز افغانستان به اشکال مختلف آن را تجربه می‌کند.

/انتهای پیام/

این مطلب بدون برچسب می باشد.

افغان کلکین – اخبار افغانستان | مطالب روز جامعه افغانستان