«رضا پارسا» کارشناس مسائل سیاسی افغانستان و روزنامه نگار طی یادداشتی اختصاصی به چگونگی استراتژی امریکا در دوران ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» پرداخت.
در این یادداشت آمده است: چرخه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا مملو از پیچیدگی، خشم و عصبانیت بود؛ تمامی نظرسنجیها، بازارهای پیشبینی و کارشناسان سیاسی روی پیروزی هیلاری کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری امریکا حساب باز کرده بودند.
رویکرد رهبران دولت وحدت ملی به انتخابات آمریکا
حتی رهبران حکومت وحدت ملی نیز به پیروزی کلینتون باورمند بودند و شایعاتی وجود دارد که اشرف غنی به کمپین «هیلاری کلینتون« کمک مالی کرده است و اطمینان داشته که کلینتون به کاخ سفید خواهد یافت.
اما پیروزی ترامپ جهان و رهبران حکومت وحدت ملی را غافلگیر کرد؛ ترامپ در دوره کمپین فردی نگرانکننده و نیز مضحک بود و همه به این باور داشتند که با کاندیواتوری ترامپ میتواند به خاطر طرفداری از ملیگرایی خشونتطلب، خودشیفتگی، فاصله گرفتن از متحدان و کنار آمدن با رهبران اقتدارگرای خطرناک باشد، اما دونالد ترامپ به کاخ سفید راه یافت.
دونالد ترامپ را میتوان به عنوان یک پوپولیست باهوش در بدنه سیاسی کشور امریکا دانست.
اما ترامپ حامل ادعاها و دیدگاههایی خام و نامنسجم است، یا به سخن دیگر محصول نارضایتی و طغیان آمریکاییها از وضع موجود است و این موضوع بیش از هر چیزی خود را در موضوع سیاست خارجی نشان میدهد.
هر چند با تغییر مجریان کاخ سفید به معنای تغییر شگرف در هدف استراتژی آمریکا نیست، اما بهصورت قطع انتخاب چهرههای جدید در رهبری این کشور نقش مهمی در سطح دکترین و تاکتیکهای اجرایی این استراتژی خواهد داشت.
بدین اساس پرسش اصلی اینجاست که با روی کار آمدن جمهوریخواهان به ویژه چهره جنجالی ترامپ در آمریکا چه تغییری در سیاست خارجه امریکا در قبال افغانستان روی خواهد داد؟
به طور سنتی، سیاست خارجی جمهوریخواهان تعهد به دفاع ملی قدرتمند است. سند راهبُرد امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۰۲ آموزه ایدئولوژیکی حزب را در عصر نوین به خوبی بیان کرده است.
حمله پیشدستانه مهمترین بخش این سند است که در آن بر آمادگی ایالات متحده برای جلوگیری از تهدید یا کاربرد جنگافزارهای ویژه علیه ایالات متحده و همپیمانانش تاکیـد شده است.
کاملترین نشانه آموزه مورد پسند این حزب که اکنون دونالد ترامپ نمایندگی آن را به عهده دارد، مـیتوان به سند مهم «استراتژی امنیت ملی ایالات متحده امریکا یا همان « The National Security Strategy of the United State OF America» باشد که در سپتامبر ۲۰۰۲ انتشار یافت و در بیشتر موارد از آن به عنوان انگاره الهام بخش «حمله پیشدستانه»یاد میشود.
ادامه دکترین نظامی بوش در دوران ترامپ
پس از حملات ۱۱ سپتامبر اقدامات دولت بوش به روشنی از این دکترین الهام گرفت؛ سندی که در دورانی که «کاندولیزا رایـس» مـشاور امنیت ملی بوش بود، تدوین شد.
بحثانگیزترین بخش این سیاست در بخش ۵ سند یاد شده آمده است: «ما باید آمادگی جلوگیری از دولتهای سرکش و تروریستهای مورد پشتیبانی آنها را، پیش از آنکه دست به تهدید یا کاربرد جنگافزارهای ویژه نابودی گروهی بر ضد ایالات متحده و همپیمانان و دوستان ما بزنند، داشته باشیم».
حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر باعث شد سیاست خارجی ایالات متحده سمت گیری جدیدی پیدا کند پس از ۱۱ سپتامبر سیاست خارجی ایالات متحده تهاجمی شود و این حادثه باعث شد که آمریکاییها توجیه جدیدی برای سیاست درازمدت به وجود بیاورند.
خاورمیانه بزرگ طرحی برای حفظ منافع
اما آنچه مسلم است، این واقعیت است که اولین و بزرگترین آثار تغییر در سیاست خارجی امریکا در منطقه خاورمیانه با حمله افغانستان نمودار شد، هر چند طرحهای دولتمردان آمریکا قبل از رسیدن به قدرت نیز کاملاً در این باره مشهود بود ولی همه این اقدامات با هدف پیشبُرد طرح خاورمیانه بزرگ مطرح شود.
آمریکاییان هدف اصلی طرح خاورمیانه بزرگ را ایجاد امنیت در گستره این منطقه خواندهاند. براساس این طرح اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خاورمیانه تهدید مستقیمی برای ثبات خود منطقه از یک سو و منافع ملی امریکا و اعضای ۸ کشور صنعتی، از سوی دیگر است.
واشنگتن معتقد است که برای استقرار و حفظ منافع خود در منطقه استراتژیک خاورمیانه با وسعت بخشیدن به محدوده جغرافیایی آن و برای تحقق شعار مبارزه با تروریسم، با هدف خشکاندن ریشههای به اصطلاح تروریسم که آن را در منطقه خاورمیانه میداند .ژ
با ارائه این طرح سعی دارد جوامع کشورهای خاورمیانه را دچار نوعی جامعهپذیری مجدد در چارچوب اهداف خود کند تا دیگر مردم این منطقه در برابر سیاستهای ابرقدرت آمریکا واکنش فعال از نوع ۱۱ سپتامبر نشان ندهند.
اجرای طرح خاورمیانه بزرگ قبل از هر چیز، به معنای تحقق امنیت و ثبات امریکا و تثبیت استیلای آن کشور در سطح منطقه و جهان است.
جایگاه افغانستان در سیاست خارجی دوران ترامپ
بدین اساس افغانستان در سیاست خارجی آمریکا چه ترامپ در رأس ریاست جمهوری باشد و چه کلینتون جایگاه برجسته دارد زیرا آمریکا نیازمند آن است که در ابتدا در افغانستان فرآیند دولتسازی و ملتسازی را اجرا کند، چرا که این کشور میتوانند در صورت موفقیت الگوی خوبی برای سایر کشورهای منطقه باشند و در غیر این صورت باعث افزایش اعتراضها به امریکا شوند.
هر چند هیچ پیشبینی در مورد سیاست خارجی ترامپ نمیتوان انجام داد اما به طور کلی سیاست آمریکا در قبال افغانستان چرخش ۸۰ درجهای نخواهد داشت چرا که جنگ افغانستان میراثی از دکترین جمهوریخواهان است و آمریکا برای رسیدن به اهداف بلند مدت استراتژیک خود مصمم است.
از سوی دیگر اگر تغییری در سیاست خارجی ترامپ در قبال افغانستان به وجود آمد، حکومت افغانستان باید آمادگی تغییرات در تصمیمهای مربوط به افغانستان و یا میزان کمکها به کشور را داشته باشد.
به هر روی در اخیر باید گفت که سیاست خارجی ایالات متحده امریکا از سال ۱۹۴۲ تغییر نکرده است.
تنها ممکن است اولویتبندی کشورها در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا تغییر کرده باشد.
تغییر در اولویتبندی سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان بدونشک به ضرر اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ جامعه افغانستان خواهد بود، اما دولت افغانستان نیز نیازمند بازنگری در سیاست خود در قبال ایالات متحده امریکا دارد.
- کد خبر 2473
- پرینت