ماه اکتبر، شانزدهمین سالگرد حملهی نظامی ایالات متحده به افغانستان بود. اعلام استراتژی جدید از سوی رییسجمهور دونالد ترمپ، برای افغانستان و جنوب آسیا در ماه آگست سال جاری، تعهد نظامی ایالات متحده نسبت به افغانستان بدون زمانبندی معین را تایید کرد و پس از آن، پرسشهایی در مورد پایان طولانیترین جنگ ایالات متحده مطرح شد. در همین حال، طالبان مناطق و جمعیت تحت کنترل خود را در سال گذشته گسترش دادهاند. سیگار یا بازرس ویژهی امریکا برای بازسازی افغانستان در ماه اکتبر گزارش داد که طالبان بیشتر از ۱۳ درصد از ۴۰۷ ولسوالی افغانستان را تحت کنترل یا نفوذ خود گرفته و برای ۳۰ درصد دیگر، در حال رقابت با نیروهای امنیتی افغاناند.
جمع بزرگی از کارشناسان و متخصصان، رهبران نظامی ایالات متحده و ناتو، مقامات حکومتی افغانستان و همسایههای این کشور، به این نتیجه رسیدهاند که در این درگیری نمیتوان از راه نظامی پیروز شد. در عوض، یک روند معنادار صلح که شامل دولت افغانستان، طالبان افغان و ایالات متحده باشد و از سوی قدرتهای منطقهیی و متحدان ناتو حمایت شود، تقریبا بهترین راه برای پایان دادن به این جنگ -با شرایطی که منافع ایالات متحده را پیش ببرد- است. اما موانع قابل توجهی برای شکل گرفتن چنین پروسهیی در سال آینده، وجود دارد.
دولتهای امریکا یکی پی دیگر، مواضع متفاوتی نسبت به گفتوگوی صلح با طالبان اختیار کرده بودند. اما هیچیک از آنها، اقدامی را که معضل افغانستان را از طریق یک روند سیاسی حل کند، در اولویت خود نگرفته بودند. بر اساس گزارشها، دولت جورج دبلیو بوش، پیشنهاد تسلیمی طالبان در سال ۲۰۰۲ را رد کرده است. بعد از تصمیم سال ۲۰۰۹ مبنی بر افزایش نیروهای امریکایی برای مبارزه علیه طالبان، دولت اوباما بهصورت آشکار تمایل خود را به حمایت از گفتوگو میان کابل و طالبان ابراز کرد، اقدامات برای اعتمادسازی را تقویت کرد و ایجاد یک دفتر سیاسی برای طالبان در قطر را تسهیل کرد. رییسجمهور دونالد ترمپ در سخنرانی خود در ماه آگست، بهنظر میرسید که خواهان یک حلوفصل سیاسی معضل افغانستان است اما فقط در صورتیکه پس از کامیابی نظامیان امریکا علیه این گروه، این اقدام روی دست گرفته شود. دیگران در دولت آقای ترمپ، از جمله وزیر امور خارجه رکس تیلرسون، با صراحت بیشتری پیگیری یک حلوفصل سیاسی با طالبان را تایید کردهاند.
ممکن است تردید در مورد اینکه طالبان با حسننیت به میز مذاکره حاضر شوند، موجه باشد. حملههای بزرگ این گروه که در طول فصل جنگی تابستان بیشتر میشود، به تردید در مورد اینکه طالبان یک طرف قابل قبول برای صلح باشند، دامن میزند و برای سیاستمداران کابل و واشنگتن، دسترسی و رسیدن به «دشمن» را دشوارتر میکند. پیشدرآمد صلح از لحاظ سیاسی برای تمام طرفهای اصلی درگیر –دولت افغانستان، طالبان و ایالات متحده- پرهزینه است. با اینحال، حلوفصل از راه مذاکره قابل دستیابیتر از یک پیروزی نظامی است و مطلوبتر از یک بنبست بیپایان نظامی.
مواردی که علیه اقدامات صلحجویانه است
استدلالهای متعددی برای بهتاخیر انداختن تلاشها برای یک روند صلح افغانی وجود دارد، اما همهی این استدلالها، از هزینههای کلانتر گسترش – یا حتا تشدید- درگیری چشمپوشی میکنند.
طالبان اشتراک در مذاکرات را رد کردهاند. آنها اغلب با مذاکرات رسمی با حکومت افغانستان –که این گروه آن را غیرمشروع میداند- مخالفت کردهاند. اما این گروه دهها بیانیهی عمومی در مورد صلح داشته است و در گفتوگوهای رسمی یا دیپلماسی “Track One” و همچنان گفتوگوهای غیررسمی بهرهبری جامعهی مدنی یا دیپلماسی“Track Two” در فرانسه، جاپان، چین، ناروی، قطر و پاکستان اشتراک کردهاند، جایی که مقامات ایالات متحده نیز شرکت کرده بودند. (در مقابل، دولت افغانستان در چندین مورد با اقدامات غیررسمی، به هدف فراهم کردن زمینه برای گفتوگوهای رسمیتر، مخالفت کرده است). بیانیههای عمومی طالبان در سالهای اخیر، تمایل این گروه به یک راهحل صلحآمیز، تمایل به گفتوگو و تضمین اینکه این گروه تهدیدی برای اقلیتها در افغانستان نیست، را نشان میدهد. بیانیهی عیدی رهبر طالبان، هبتالله آخندزاده در ماه آگوست، با توجیهات قرآنی برای «درستی گفتوگو» همراه و نشاندهندهی تمایل به یک راهحل صلحآمیز بود. با اینوجود، هیچ روند معتبر و تحت حمایت جامعهی بینالمللی که برای گروه طالبان یک مسیر قابل قبول برای رسیدن به اهداف سیاسیشان ترسیم کند، وجود ندارد.
ایالات متحده و افغاسان باید مبارزه و سپس گفتوگو کنند. طبیعتا که ایالات متحده بهدنبال موضعی برتر هنگام ورود به یک مذاکرهی سیاسی است، اما همهی طرفها نمیتوانند اهرم فشار برتر را در عین زمان در اختیار داشته باشند. و رویدادهای پیشبینینشده، مانند حملهی کامیون بمبگذاری شده در یک منطقهی دیپلماتیک کابل یا بحران سیاسی در پایتخت، میتوانند از قدرت اهرم فشار کابل یا ایالات متحده بکاهند. ایالات متحده، در حالیکه جنگ ادامه دارد، باید تلاش کند تا طالبان را تضعیف و دولت افغانستان را تقویت کند. اما اقدام به آغاز مذاکرات جدی در زمان زودتر نسبت به دیرتر، ایالات متحده را قادر میسازد تا اراده و قصد طالبان را بهتر بسنجد؛ و در صورت افزایش بحرانها یا فرصتها، بتواند بهتر و موثرتر عمل کند. ایجاد و توسعهی یک استراتژی برای مذاکره، به طالبان و –منطقه- کمک میکند تا اهداف سیاسی گستردهتر ایالات متحده را بهتر درک کنند و بفهمند. در نهایت، اگر ۱۴۰ هزار نیروی بینالمللی نتوانستند تغییرات پایدار در وضعیت بیاورند، تصمیمات مذاکرهی طالبان احتمالا نمیتواند کدام تغییری در میدان جنگ بیاورد که چندهزار سرباز بیشتر از یازده هزار سرباز فعلی میتوانند بهصورت واقعبینانه از پس آن برآیند.
طالبان پناهگاههای امن در اختیار القاعده قرار میدهد. طالبان یک جنبش سیاسی ملیگرای اسلامی است که هدف آن خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان و ایجاد یک حکومت اسلامیتر -تنها در افغانستان- است. و این گروه در حالیکه از نظر خودشان علیه یک اشغال خارجی میجنگد، شاید از یک رابطهی دیپلماتیک با ایالات متحده استقبال کند –با توجه به نفوذ ایالات متحده در منطقه و میزان کمکهای مالی که واشنگتن در حال حاضر برای افغانستان فراهم میکند.
طالبان در سالهای اخیر بهشکل تلویحی خود را از القاعده در بیانیههای عمومی خود جدا کرده است، تروریسم فراتر از مرزهای خود را رد کرده و در تصدیق آشکار بیعت القاعده به هبتالله ناکام بوده است. کارشناسان بر این عقیدهاند که این گروه هزینهیی که بهخاطر فراهمآوری پناهگاه امن برای اسامه بنلادن از سوی ملاعمر، در پیش از و بعد از یازدهم سپتامبر، متقبل شدهاند را تشخیص دادهاند –فراهم کردن پناهگاه برای اسامه، تصمیمی بود که در آن زمان توسط دیگر مقامات ارشد طالبان هرچند ناموفق اما به چالش کشیده شد. طالبان، دولت اسلامی را محکوم و با آن در افغانستان مخالفت کرده است. این مسأله این را میرساند که گروه طالبان با گروه جهادی جهانی که در حال حاضر بزرگترین تهدید علیه منافع امریکا واقع شده، متحد نیست و میتواند با نفی حمایت از تروریسم فراملی بهصورت رسمی، نگرانیهای ایالات متحده را کمتر کند.
طالبان نباید امیدی برای پیروزی در میدان جنگ داشته باشند. بهترین استدلال برای اینکه نیروهای بینالمللی در افغانستان باقی بمانند، رساندن طالبان به یک بنبست است. اما حتا اگر طالبان بهصورت خصوصی قبول کنند که نمیتوانند این بنبست را بشکنند، صلح در صورتی امکانپذیر است که یک گفتوگوی سیاسی تحت حمایت بینالمللی به این گروه یک جایگزین قابل قبول را ارائه کند. جایگزینی که طالبان آن را بهعنوان تسلیمشدن نبینند.
کارشناسان ارشد به این نتیجه رسیدهاند که این گروه حتا در حالیکه خود را پیروز دستاوردهای نظامی میبیند، به دلایل متعدد به «گفتوگو» علاقمند باقی مانده است: دستاوردهای نظامی این گروه با هزینههای گزافی همراه بوده و این جنبش از جنگ خسته شده است؛ این گروه بهشدت دنبال مشروعیت بینالمللی است که در طول سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ رژیم فاقد آن بود؛ و هرچند که این گروه مراکز برخی از ولسوالیها را تسخیر کرده است، اما نمیتواند آنها را اداره کند و یا در کنترل خود نگهدارد. علاوه براین، آماده بودن طالبان برای گفتوگو، به نظر نمیرسد که کدام ارتباطی با فشار روی این گروه در میدان جنگ داشته باشد.
دلایل اولویت دادن به تلاشهای صلح
مهمترین استدلال برای اولویت دادن به تلاشهای صلح این است که تلاشهای صلح، پذیرفتنیتر از پیروزی در میدان جنگ و مطلوبتر از یک بنبست بیپایان است.
هزینههای انسانی رو به افزایش است. طولدادن و تشدید درگیری قطعا که عواقب انسانی در پی دارد. از جمله افزایش تلفات غیرنظامیان و مهاجرت. سازمان ملل متحد ارزیابی میکند، از سال ۲۰۰۹ که این سازمان ثبت تلفات غیرنظامیان را آغاز کرده است، رقم تلفات غیرنظامیان در سال گذشته با ۳۴۹۸ کشته و ۷۹۲۰ زخمی به بالاترین میزان خود رسیده است. اگرچه رقم مجموعی تلفات غیرنظامیان در ۹ ماه اول سال ۲۰۱۷ نسبت به سال ۲۰۱۶، شش درصد کاهش یافته است، اما رقم کشتههای غیرنظامیان افزایش یافته است. در طی این دوره، سازمان ملل متحد ۵۲ درصد افزایش در تلفات غیرنظامیان را بهخاطر حملات هوایی نیروهای افغان و ائتلاف ثبت کرده است. این روند پیامدهایی برای شرکای ناتو داشته است: با توجه به آمار سازمان ملل و اتحادیهی اروپا، افغانها بعد از سوریها دومین جمعیت بزرگاند که در سالهای اخیر بهدنبال پناهندگی در اروپا بودهاند. اگر تلفات ملکی ناشی از نیروهای طرفدار دولت همچنان رو به افزایش باشد، حمایت افغانها از افزایش عملیات ایالات متحده ممکن است کاهش یابد.
شرکای ناتو به صلح اولویت میدهند. متحدان ناتو، که بهطور گستردهیی از استراتژی جنوب آسیا و تجدید تعهد واشنگتن به افغانستان استقبال کردند، بهشدت از یک روند صلح افغانی پشتیبانی میکنند. در بسیاری از موارد، همکاری مالی و امنیتی آنها بر اساس این فرضیه است که واشنگتن در تلاش دستیابی به چنین روندی است. هرچند که دونرهای بینالمللی در نشست وارسا و کنفرانس بروکسل، به بیش از ۳۰ میلیارد دالر برای همکاریهای امنیتی و ملکی متعهد شدهاند، اما اگر دونرها هیچ چارهیی برای جنگ دایمی و دیگر تهدیدات بینالمللی بهجای تهدید از سوی افغانستان، نبینند، کمک و همکاریهای آینده میتواند کمتر و یا کلا تمام شوند.
رقابت منطقهیی احتمالا در طول زمان افزایش مییابد. همسایههای افغانستان میتوانند طفره رفتن ایالات متحده در مورد تلاشهای صلح را بهعنوان نشانهیی از این که هدف واقعی ایالات متحده حضور درازمدت در افغانستان است، ببینند. در اینصورت آنها میتوانند بهطور فزایندهیی از جنگ نیابتی برای پرهزینه کردن حضور امریکا در این کشور، استفاده کنند. پاکستان همچنان به فراهمآوری پناهگاههای امن به رهبران طالبان ادامه میدهد، و گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه روسیه و ایران در حال تامین مالی و فنی طالبان هستند. در عرصهی دیپلماتیک، هم چین و هم روسیه علاقهی بیشتری از خود به راهاندازی گفتوگوها با رهبری طالبان، نشان دادهاند. عدم اطمینان در مورد انگیزهها و نیروی پایداری ایالات متحده، رفتار خوددارانهی آنها را تحریک میکند؛ روندی که میتواند غیبت یک دیپلماسی موثر در حمایت از یک روند سیاسی را تسریع کند.
طالبان میتوانند بیشتر رادیکال شوند. علیرغم دو بار گذار رهبری در دو سال و گزارشها مبنی بر تقسیمبندیهای بیشتر در درون این گروه، طالبان همچنان بهعنوان یک سازمان عموما منسجم باقی ماندهاند. با اینحال، در صورت تشدید اقدامات نظامی علیه رهبری این گروه، ناکامی در وارد شدن به مذاکره با طالبان میتواند خطر تکهتکه شدن و رادیکالیزه شدن این گروه را افزایش بدهد. جناحهای تندرو در صورتیکه ببینند دروازهی گفتوگو بهطور نامحدود بسته شده است، ممکن است مبارزه و جنگ خود را دو برابر کنند که این امر در بلندمدت، رسیدن به یک حلوفصل سیاسی را دشوارتر میکند.
نقش واشنگتن
ایالات متحده نسبت به هر طرف دیگر، مسلما نفوذ بیشتری برای آوردن همهی طرفها به میز مذاکره دارد، اما از آن بهطور کامل استفاده نکرده و فرصتها برای پیشبرد گفتوگوی سیاسی را از دست داده است. اعلان یک استراتژی برای جنوب آسیا، یک گام مهم در رساندن تعهد ایالات متحده به دولت افغانستان و برنامهی امریکا برای تثبیت «بنبست فرساینده» بود. در ادامه، رساندن این، که ایالات متحده تمایل به بحث در مورد حضور نظامی درازمدت خود بهعنوان بخشی از یک روند سیاسی دارد، مسألهیی است که به احتمال زیاد طالبان را به میز مذاکره بکشاند.
چیزهای زیادی است که واشنگتن برای تعیین شرایط برای یک روند صلح میتواند انجام دهد –بهشمول مشخصکردن و توانمندسازی دیپلماتهای ارشد، هماهنگ کردن قدرتهای منطقهیی در حمایت از این هدف و حصول اطمینان از اینکه سیاست امریکا، به میانهروهای طالبان آسیب نمیرساند. واشنگتن میتواند همهی اینها را انجام دهد، در حالیکه مبارزه با طالبان را ادامه میدهد، نیروهای امنیتی افغان را توسعه میدهد و نهادهای افغانستان را تقویت میکند. موانع قابل ملاحظه برای راهاندازی یک روند صلح همچنان باقی مانده و هر روند اینچنینی، احتمالا مستلزم زمان طولانی و مستعد شکستها و خرابیها است، و شامل سازش و مصالحههای جدی در همهی طرفها است. اما ایالات متحده، تا زمانیکه دست به کار نشده، نمیتواند بداند که چه چیزی ممکن است.
یادداشت: برای معلومات بیشتر در مورد CFR یا شورای روابط خارجی، روی لینک زیر کلیک کنید:
https://www.cfr.org/about
false
true
true
true
- کد خبر 5715
- پرینت
false
true
false
false
true
لینک کوتاه
https://afghankelkin.com/?p=5715
true
true
true
true