«سعید نفیسی» محقق و پژوهشگر ادبی ایران در ۱۶ مرداد ۱۳۳۰ سفری به افغانستان داشت و آنقدر این سفر برای وی دلچسب بود که ۵ ماه در این کشور به سیر و ساحت و تحقیق و تدریس پیرامون زبان و ادبیات فارسی پرداخت.
سعید نفیسی محقق و پژوهشگر ادبی ایران در ۱۶ مرداد/اسد ۱۳۳۰ سفری به افغانستان داشت و آنقدر این سفر برای وی خوش گذشت که ۵ ماه تمام در این کشور به سیر و سیاحت و تحقیق و تدریس پیرامون زبان و ادبیات فارسی پرداخت.
سعید نفیسی در ۲۳ آبان/عقرب ۱۳۴۳ در تهران درگذشت و چند ما قبل از مرگ بخشی از خاطرات خود از سفر به افغانستان را در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۵ در مقدمه دیوان «خلیل الله خلیلی» منتشر کرد.
چند سال قبل کاملترین دیوان خلیلی به کوشش «محمد کاظم کاظمی» در ایران منتشر شد که یادداشتهای نفیسی نیز در این اثر دیده میشود:
تا کسی در این روزها به افغانستان نرفته باشد، بسیار دشوار است تصور کند در این سرزمین شاداب چگونه شعر فارسی زنده و برومند است و چه سان مورد توجه خرد و بزرگ و دانا و نادان و شهری و روستایی است.
نخستین بار من از ۱۶ مرداد/اسد ماه تا ۲۸ آذر/قوس ۱۳۳۰، ۴ ماه و ۱۳ روز در این کشور زیبا گشتم.
پس از من چند نفر دیگر از صاحبنظران نیز به آنجا رفتند و آنچه را که من حس کرده بودم، آنان نیز دیدند و شنیدند.
در این مدت، گذشته از آبادیهای کوچک در شهرهای «هرات»، «ادرسکن»، «شیندند» (اسفزارسابق)، «فراه»، «گرشک»، «قندهار»، «غزنین»، «کابل»، «جلال آباد»، «بامیان»، «پل پلخمری»، «بغلان»، «قندوز»، «خان آباد»، «ایبک» (سمنگان قدیم)، «تاشقرغان» (خلم قدیم)، «مزار شریف»، «بلخ»، «شبرغان»، «اندخوی»، «میمنه» (گوزگاتان قدیم)، «بالامرغاب»، «مروچاق» گشتم و با همه کس نشست و برخاست داشتم.
مهمترین چیزی که برای من در این سفر دلپذیر بود، توجه خاصی بود که به شعر در همه جا و در همه کس میدیدم.
چه بسیار اشعار «فردوسی»، «سعدی»، «حافظ»، «جامی» و «بیدل» را از این و آن شنیدم و چه بسیار نسخههای چاپی و خطی از شاعران بزرگ نهتنها در کتابخانهها حتی در خانه بزرگان و در خانه روستائیان نیز دیدم.
در هر آبادی که اندک درنگی کردم با شاعری آشنا شدم.
بهترین خاطرهای که از توجه خاص و شیفتگی ذاتی مردم افغانستان دارم، پذیرایی بسیار گرم و بی ریایی است که در هر گوشه و کنار و در هر شب و روز از آن برخوردار شدم.
من مردمی مهمان نوازتر از مردم افغانستان در سفرهای دور و درازی که از این سوی جهان به آن سوی جهان کردهام، ندیدم.
هر گاه به یاد آن مهماننوازیها میافتم آنچنان کام جانم شیرین میشود که مپرس.
یادداشتهای فراوان و اسناد بیشماری در این زمینه با خود آوردم که هر گاه به آنان مینگرم آن خاطرات دل انگیز در دل من بیدار میشوند.
اینک کتاب «چراغ انجمن» تالیف «عبدالحکیم ابوالوفا رستاقی» و کتاب «سکینه الفضلا» یا «بهار افغانی» از همان مولف که هر ۲ تذکره مختصری از شاعران فارسی زبان افغانستان است و کتاب «سیر ادب در افغانستان» از «محمد عثمان صدقی» در برابر من است و چشمان مرا نوازش میدهند.
چیزی که در این سفر کام مرا بیش از همه شیرین کرد، مصاحبت شبانهروزی با شاعر معروف خلیل الله خلیلی بود. پیش از آن که به دیدار وی نایل شوم و رابطهای ناگسستنی با وی پیدا کنم، ۳ جلد کتاب «آثار هرات» که اطلاعات سرشار وی را در تاریخ میرساند، نصیب من شده بود و میدانستم با دانشمندی متبحر رو به رو خواهم شد.
از نخستین روزی که با وی روبرو شدم لطف طبع و سیمای جاذب و مردمی و مردانگی و کرامت نفس و فریحه سرشار و روی گشاده وی چنان مرا فریفت که وی را در عداد مردان نادری که در این سوی و آن سوی جهان دیدم، میشمارم و یقین دارم کسانی که از این نعمت دیدار برخوردار شدند با من از هر حیث همعقیدهاند.
مصاحبتهای طولانی چه در کابل و چه در گردشها و سفرهای پی در پی در نزهتگاههای فراموش نکردنی افغانستان، چه در هندوستان و چه در تهران چنان در میان خاطرات گوناگونم جای خاص دارد که بدین اختصار نمیتوانم وصف کنم.
- کد خبر 4817
- پرینت