مقوله ي کارآفريني يک بحث نو و جديد است و مي توان گفت که شناختي صحيحي راجع به آن به طور دقيق وجود ندارد و اکثرا کارآفريني را مساوي با اشتغال زايي مي دانند در صورتي که اشتغال زايي يکي از پيامدهاي کارآفريني مي باشد و نه خود کارآفريني. کارآفريني، پديده اي است که امروزه بر زندگي افراد بشر در سطح خرد و کلان تاثير گذار بوده است و وجود آن در يک جامعه مي تواند متضمن رشد و توسعه آن کشور باشد. در ابتدا تعريف هاي متعددي را از کارآفريني بيان کرده و در ادامه به ارتباط آن با اقتصاد و توسعه کشور مي پردازيم.
از اولين اقتصادداناني که در نظريه هاي اقتصادي خود به تشريح کارآفرين و کارآفريني پرداختند مي توان ژوزف شومپيتر را نام برد که کارآفرين را نيروي محرکه و موتور توسعه اقتصادي مي دانست. از نظر او نوآوري در زمينه هاي مختلف اقتصادي ماننند ارائه کالاهاي جديد، ارائه روشي جديد در فرآيند توليد، ايجاد بازاري نو براي کالايي و يافتن منابعي جديد براي ايجاد کالا يا خدماتي، کارآفريني محسوب مي شد.
بنا بر تعريف ديگر، کارآفريني عبارت است از فرآيند ايجاد ارزش، از طريق تشکيل مجموعه منحصر به فردي از منابع به منظور بهره بر داري از فرصتها و در تعريف جامع تر، کارآفرين فردي است، داراي ايده و فکر جديد که از طريق ايجاد يک کسب و کار با بسيج منابع که همراه با مخاطره مالي، اجتماعي و حيثيتي است، محصول يا خدمت جديد به بازار ارائه مي دهد. در نتيجه طبق آخرين تعريف مي توان به ۴ نکته مهم در زمينه کارآفريني اشاره کرد:
۱- کارآفرين بايد داراي ايده و فکر جديد باشد.
۲- کارآفرين به دنبال ايجاد کسب و کار است يعني فقط به دنبال نوشتن يک طرح تجاري نيست، بلکه در زمينه مشخصي به دنبال جمع آوري منابع، تشکيل تيم و راه اندازي آن کسب و کار مورد نظر است.
۳- کارآفرين ريسک پذير است يعني خطرهايي که يک کارآفرين تحمل مي کند، لزوما فقط ريسک مالي نيست و ميتواند ابعاد گسترده تري داشته باشد.
۴- کارآفرين محصول يا خدمت جديدي را به بازار عرضه مي کند، يعني يک کارآفرين بايد نتنيجه کار خود را در بازار ببيند.
در نتيجه مي توان کارآفريني را در کتگوري مختلفي تقسيم بندي نمود مانند کارآفريني فردي، کارآفريني سازماني و سازمان کارآفرينانه، که منظور از کارآفريني فردي اين است که فرد کارآفرين مي کوشد تا فعاليت کارآفرينانه اي را به طور مستقل به ثمر برساند که معمولا انگيزه هاي متفاوتي مي تواند باعث چنين حرکتي گردد به طوري که برخي عوامل مثبت مانند ميل به استقلال و موفقيت، افراد را به سمت کارآفريني جذب مي کند و برخي عوامل منفي مانند نارضايتي از وضعيت کنوني و بيکاري، افراد را به سمت کارآفريني سوق مي دهد. منظور از کارآفريني سازماني نيز فرايندي است که در آن فرد با حمايت يک سازمان، محصولات، فعاليت ها، رويه ها و فن آوري جديد را کشف کرده و به بهره برداري مي رساند و در نهايت منظور از سازمان کارآفرينانه، سازماني است که فرآيندهاي مشخصي را به منظور ظهور و بروز محصولات يا خدمات نو از طريق القا و ايجاد فرهنگ کارآفرينانه در خود، برقرار و تثبيت کرده باشد يعني اين سازمان بستري را فراهم مي کند تا تمام کارکنان بتوانند در نقش کارآفرين به انجام فعاليت هاي کارآفرينانه فردي يا گروهي بپردازند.
براي کارآفرينان در اقتصاد، نقش هاي مختلفي تعريف شده است که از آن جمله مي توان به موارد مختلفي مانند: عامل ايجاد و توزيع ثروت، عامل اشتغال زايي، عامل انتقال فن آوري، عامل تشويق سرمايه گذاري، عامل تعادل در اقتصاد، عامل کاهش بروکراسي اداري، عامل نوآوري و روان کننده تغييرات در يک جامعه و در نهايت عامل ساماندهي منابع و استفاده اثربخش از آنها در يک کشور، اشاره کرد.
با توجه به تعاريف کارآفرين و بيان ارتباط آن با اقتصاد و ضرورت وجود آن در يک جامعه، مي توان اين سوال را بيان کرد که وضعيت کارآفريني در افغانستان چگونه است؟ آيا انگيزه هاي لازم براي ايجاد چنين جرياني در کشور وجود دارد؟
يک کارآفرين بايد داراي ويژگي هاي خاصي مانند ريسک پذيري، استقلال طلبي و خلاقيت باشد تا به واسطه اين ويژگي ها بتواند ايده اي را با جمع آوري اطلاعات تکميل کند و آن را اجرا نمايد. امروزه در افغانستان با توجه به اينکه در اکثر ابعاد اقتصادي کشور، فرصت هاي سرمايه گذاري وجود دارد به خصوص در سکتورهاي زراعت، خدمات و صنايع کوچک، ولي متاسفانه فرهنگ و روحيه کارآفريني در افراد جامعه وجود ندارد. از طرفي با اينکه انگيزه هاي منفي آن در جامعه ما به وفور يافت ميشود يعني با اينکه با توجه به بالا بودن نرخ بيکاري در کشور، افرادي که داراي شغل هستند نيز، از وضعيت کاري خود و يا معاش پايين خود ناراضي هستند و اين دلايل، خود مي تواند يکي از انگيزه هاي مهم کارآفريني باشد اما متاسفانه باز هم جريان کارآفريني در کشور، آنچنان که بايد شکل نگرفته است و حرکت نظام مندي در زمينه کارآفريني در کشور هنوز بوجود نيامده است که به جرئت ميتوان يکي از دلايل ضعف اين مسئله را، ضعف سيستم آموزشي کشور به خصوص در سطح تحصيلات عالي نام برد که افراد را ايده پرداز و خلاق بار نمي آورد چون در اين سيستم آموزشي، علاقه اي به مطالعه آن چنان که بايد وجود داشته باشد، وجود ندارد و پايين بودن سرانه مطالعه در هر کشوري، قدرت خلاقيت افراد را تضعيف مينمايد.
از طرفي در بعد کلان، اقتصاد هر کشوري مي تواند از کانال هاي مختلفي در مسير رشد و توسعه قدم بردارد که آن مسيرها را به طور کلي ميتوان به ايجاد شرکت هاي بزرگ و اصلي و ايجاد شرکت هاي کوچک و متوسط تقسيم بندي کرد و اگر اين امر را با عينک کارآفريني ببينيم ميتوانيم مسيرهاي ديگري را براي توسعه کشور، ايجاد کنيم مانند فرصت هاي کارآفرينانه و توانايي هاي کارآفرينانه را در کشور افزايش دهيم تا شتاب پيشرفت کشور بيشتر شود و فعاليت هاي اقتصادي داراي پويايي بيشتري گردد. توسعه کارآفريني يعني توسعه کسب و کار و توسعه کسب و کار، مهمترين پيش نياز توسعه اقتصادي هر کشوري است. کشور ما در فرآيند توسعه کسب و کارهاي کوچک و متوسط يا بزرگ يا توسعه کسب و کارهايي توسط نهاد دولت و نظاير آنها، نيازمند کارآفرين و روحيه کارآفريني در جامعه است زيرا آنها به دليل داشتن ويژگي هاي منحصر به فرد که پيش از اين ذکر شد، ميتوانند بهتر از هر فرد ديگري کسب و کارها را راه اندازي نمايند يعني کارآفرينان بهترين گزينه براي تاسيس شرکت هاي موفق هستند. اما سوال بعدي که مطرح مي شود اين است که درافغانستان چگونه ميتوان کارآفريني را توسعه داد و يا چه عواملي در توسعه کارآفريني نقش دارند؟
به طور کلي عواملي مانند ايجاد و ترويج فرهنگ کسب و کار، ايجاد مهارت هاي لازم براي کارآفريني در افراد و سياست-گذاري هاي درست از طرف نهاد دولت را ميتوان به عنوان مهمترين عوامل نام برد که در بخش دوم مقاله، هر کدام از اين عوامل را به طور کامل تري تشريح مينماييم.
- کد خبر 4899
- پرینت