«مســعودنامه» منظومه بلندی است از قهرمانیها و رشــادتهای شــهید احمدشــاه مســعود کــه اســتاد مومــن قناعــت از شــاعران نــامآور تاجیکســتان ســروده اســت.
ایــن منظومــه را ابتــدا مجله ادبــی «صــدای شــرق» منتشــر کــرده کــه ترجمه آن از خــط ســریلیک بــه فارســی توســط کیومــرث آریانفــر انجــام شــده اســت.
ایــن منظومــه را واحــد انتشــارات بنیــاد شــهیدمســعود در دو هــزار نســخه و ٣٥ صفحه در سال ۱۳۸۶ شمسی چــاپ کــرده اســت.
اســتاد قناعــت در صفحات نخست ایــن مجموعــه نوشــته اســت: ایــن حماســه هفــت نامــۀ ســر بــه مهــر، رازهــای باطنــی احمدشــاه مســعود را بــه خواننــده میرســاند. در دورۀ نبــرد او، دوران جهــاد و مقاومــت، شــخصیت او دوگانــه تعریــف و تحریــف شــده اســت.
مــن کوشــیدهام جنبههــای انســانی و قهرمانــی او را شــاعرانه جلــوه دهــم. ایــن اثــر انگاره اســت از چهــرۀ ناتکــرار رســتمانه، عارفانــه و عاشقانه مسعود. او قهرمان مرکزی داستان، سیمای بدیعی و آرمانی است.
مومــن قناعــت در ســال ۱۳۱۴ شمسی در ناحیــه درواز تاجیکســتان بــه دنیــا آمــد. در ســال ۱۹۵۶ در رشته زبــان و ادبیــات فارســی از دانشــگاه ملــی تاجیکســتان فارغ التحصیــل شــد و در همــان ســال بــه عضویــت اتحادیــه نویســندگان درآمــد.
پــس از اتمــام تحصیــلات در مجلــه «صــدای شــرق» مشــغول بــه کار و پــس از مدتــی ســردبیر ایــن نشــریه شــد.
نخســتین دفتــر شــعر او بــا نــام «شــراره» در ســال ۱۹۶۰بــه چــاپ رســید.
پــس از «شــراره»، مومــن قناعــت دههــا دفتــر شــعر و داســتان حماســی دیگــر نیــز منتشــر کــرد کــه برخــی مشــهورترین آنهــا عبــارتنــد از: «تاجیکســتان اســم مــن»، «ســروش اســتالین گــراد»، «حماســه داد» و «مســعود نامــه».
داســتان«گهواره ســینا» او کــه در ســال ۱۹۷۸ نوشــته شــد جایــزه رودکــی را بــرای نویســنده خود بــه ارمغــان آورد.
قناعت در سال ۱۹۷۷ پس از مرگ میــرزا تورســون زاده، رییــس وقــت اتحادیــه نویســندگان، ســمت ریاســت آن را بــه دســت آورد و تــا زمــان فروپاشــی شــوروی عهــدهدار ایــن ســمت بــود. او مدتــی نیــز مدیــر مجلــه «شــرق ســرخ»، یکــی از معتبرتریــن نشــریات تاجیکســتان، بــود.
از ســال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۲ نیــز ریاســت موسسه میــراث ادبــی را در فرهنگســتان علــوم بر عهــده داشــت.
که مسعود زاده است چرخ برینش
چه شک در نبرد زمان و زمینش
که مسعود زاده است چرخ برینش
جهاد ورا، هر کسی کم ببیند
که در برج سیمرغ باشد کمینش
عجب خیره سرها، عجب بی بصرها
ندیدند نور نبی در جبینش
به نیک آفریدی ورا ای خداوند
چرا کینه کاری یسار و یمینش؟
اگر رستم دیگری آفریدی
نکردی سواره به رخش و به زینش
مگر رخش او میرود ز آسمان ها
که آید گهی شیحههای مهینش
به رحم آفریدی ورا همچو سهراب
چرا آفریدی پدر را به کینش؟
چی روحی است در پیکر خود نغنجد
نه آبی، که آرند در آبگینش
وطن بود عمری شعار جهادش
که بادا بقادار دنیا و دینش
- کد خبر 5530
- پرینت