پُل راجرز – پل راجرز پروفیسور مطالعات صلح در دانشگاه برادفورد انگلند شمالی است. او دبیر بخش امنیت بینالمللی نشریهی دموکراسی باز است و از سال ۲۰۰۱ به اینسو در مورد امنیت جهانی مینویسد.
باوجود اینکه درگیریهای خشونتبار در افغانستان ادامه دارد، این کشور تا حدودی از توجه رسانههای غربی خارج شده است. استثناهایی هم وجود دارد، مانند حادثهی بزرگ حمله بر دانشگاه امریکایی در افغانستان در ۲۴ اگوست، که ده ساعت بهطول انجامید و طی آن ۱۴ نفر کشته و تعدادی زیادی هم زخمی شدند. این حمله بهعنوان یک شاخص ترسناک از فعالیت ادامهدار طالبان به همان اندازه جلب توجه کرد که بمبگذاری ۲۳ جولای بر معترضان هزاره که طی آن ۸۰ نفر کشته و ۲۵۰ نفر زخمی شدند.
اما، تحولات دیگر در جنگ افغانستان، توسط بنگاههای رسانهیی غربی نادیده گرفته میشود یا به ندرت گزارش میشود، تحولاتی که میتواند خیلی پراهمیت باشد. همین هفته بود که یک گزارش در پایین صفحهی داخلی یک نشریهی نظامی منتشر شد: «بمبافگنهای ب -۵۲ دوباره به جنگ امریکا در افغانستان پیوست.»
صدای پسآیند یازدهم سپتمبر در اینجا طنینانداز است، زمانی که بمبافگنهای سنگین قارهپیمای ب -۵۲ بهعنوان بخش عمدهیی از عملیات سرنگونی رژیم طالبان و شکست القاعده مورد استفاده قرار گرفت. این هواپیما برای سه سال گاهبهگاه نقش ایفا کرد، و برای یک دهه همانند دیگر بمبافگنها از صحنه غایب بود و جایش را ب -۱ ب گرفت. حالا ب -۵۲ با بار سنگین مهمات خود دوباره به مرکز مبارزهی امریکا برگشته است. از ماه اپریل تا کنون ب -۵۲ بیش از ۳۲۵ حمله را در تقریبا ۲۷۰ پرواز از پایگاه العدید قطر انجام داده است.
بستر تاریخی این بمباران شدید گویای این است که زمانی که بارک اوباما در سال ۲۰۰۸ برای ریاستجمهوری امریکا مبارزه میکرد، خستگی از جنگ در عراق آنقدر زیاد بود که او احساس کرد میتواند در مورد عقبنشینی نظامی امریکا از عراق بحث کند. اما تیم کاری او به افغانستان به دید متفاوت مینگریستند. استقرار مجدد طالبان و حضور دوامدار القاعده پیوند یازدهم سپتمبر را زنده نگه میداشت. در آن زمان جنگ در عراق «بد» و در افغانستان «خوب» تلقی میشد.
بحثهای شدید برای اوباما یک سال زمان برد تا به اتخاذ یک تصمیم کلیدی برسد، افزایش تعداد ۳۰ هزار سرباز به نیروهای امریکایی در افغانستان تعداد کل سربازان امریکایی را به حدود ۱۰۰ هزار نفر رساند. اعتقاد بر این بود -که تلفیق بیش از ۳۰ هزار نیروی نظامی از دیگر اعضای ایتلاف- فشار سختی را به طالبان وارد خواهد کرد و آنها را ناگزیر به مذاکره میکند و مجبور میشوند به توافقی تن بدهند که نقش سیاسی آنها را در آیندهی افغانستان کمرنگ خواهد کرد.
این راهبرد کارآمد نبود. در سال ۲۰۱۲، زمانی که اوباما بهدنبال انتخاب مجدد بود، اهداف حکومت او کوچکتر شده بود، یکی از آنها عقبنشینی تدریجی از افغانستان تا پایان سال ۲۰۱۵ بود. بر اساس این برنامه تنها تعداد اندکی از سربازان امریکایی برای آموزش نیروهای افغان و حفاظت از مراکز سیاسی و شهروندان امریکایی در افغانستان باقی میماندند. امیدواریها بر این بود که حکومت تکنوکرات جدید تحت ریاست اشرف غنی در کابل، با کمک نیروهای آموزشدیدهی ارتش افغانستان وضعیت امنیتی را بهبود میبخشد.
هنگامیکه طالبان کنترل خود را بر ولسوالیهای بیشتر و بیشتر گسترش داد، ماهیت دور از ذهن این طرح مشخص شد. در سال ۲۰۱۵ دولت اوباما با بیمیلی موضع خود را تغییر داد، و با نگهداشتن نزدیک به ۱۰ هزار سرباز در افغانستان موافقت کرد. امیدواری این بود که با پایان کار اوباما تا ماه جنوری ۲۰۱۷، تعداد این نیروها به نصف کاهش یابد، اما وضعیت میدان جنگ چنین چیزی را غیر واقعی مینمایاند.
هلمند، نقطهی اتکا
حملات بهاری طالبان در طول چهار ماه سال ۲۰۱۶ نشاندهندهی بلوغ آنها در حملات نظامی در ولایتهای مختلف است. حملاتی فراتر از مناطقی–ولایتهای جنوبی هلمند و قندهار- که بهطور تاریخی مرکز قدرت آنها بهشمار میرود. این حملات مشکلاتی را در اردوی ملی افغانستان رونما کرده است، ارتشی که بارها توسط نیروی هوایی غربی از شکست نجات داده شده است.
نیروهای افغانستان مشکلات تجهیزات نیز دارد، کمبود قطعات برای تجهیزات ساخت روسیه که بهدلیل تحریمهای امریکا علیه روسیه، دستیابی به این قطعات را سخت کرده است. برای کمک به پر کردن این شکاف امریکا به هند متوسل شده است؛ هند یکی از واردکنندهگان بزرگ سختافزارهای نظامی از روسیه بود. برای پنتاگن ممکن است این چرخش معنادار باشد، اما این چرخش در پاکستان این بدگمانی را ایجاد میکند که روابط نزدیک افغانستان و هند منافع اسلامآباد در افغانستان را به خطر میاندازد.
بلافاصله، زنگ خطر گسترش طالبان در اکثر نقاط کشور بهویژه هلمند برای واشنگتن و کابل به صدا درآمد. با اعلام پنتاگن برای استقرار ۱۰۰ سرباز اضافی امریکایی برای کمک به نیروهای محاصره شدهی افغان، اکنون شهر محوری لشکرگاه در خطر سقوط است. پیامدهای شکست در هلمند دو وجهه جدی خواهد داشت. اول این که هلمند بهطور عمومی و لشکرگاه بهطور ویژه اولویتهای راهبردی پس از احیای مجدد طالبان در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ بود، به همین دلیل امنیت این مناطق باید تامین شود. بازگشت و کنترل مجدد طالبان بر این مناطق جدا از ازرش نمادین، این انگیزه را به این جنبش میدهد که از گفتوگوی جدی با دولت افغانستان سرباز زند.
نکتهی دوم این که خود این ولایت به تنهایی مهمترین منبع قاچاق تریاک خام است. ۹۰ درصد کل تریاک افغانستان در هلمند تولید میشود. اگر طالبان باوجود حمایت هوایی و زمینی امریکا از ارتش افغانستان، نفوذ خود را بر بسیاری از مناطق ولایت گسترش دهد، واشنگتن مجبور خواهد شد تا یکبار دیگر [در موضع خود] تجدید نظر کند.
نتیجهی احتمالی هزینهی بیشتر بر ایالات متحده در جنگ افغانستان، فشار بیشتر بر همپیمانان امریکا نظیر بریتانیا را به همراه خواهد داشت تا بیشتر فعالیت کنند. اگر هیلاری کلینتن رییسجمهور شود، گسترش و افزایش شدت جنگ تقریبا قطعی است، در حالیکه عقبنشینی نظامی در ماههای اول ریاستجمهوری که با تحقیر نظامی امریکاه همراه باشد، برای دونالد ترامپ هم سخت خواهد بود. در هر صورت، دستور جلسات ماههای آینده باید راهحلی را برای مشکلات افغانستان پیدا کند.