شما اینجا هستید
آرشیو مطالب » حکمتیار و سیاف از همکاری تا رقابت، رویارویی و دشمنی- قسمت دوم

حقیقت مطلب در مورد حکمتیار از جنس دیگر و ماموریت دیگر است. وآن اینکه: پاکستان وعربستان سعودی در دراز مدت اهدافی را توسط حکمتیار در افغانستان دنبال نموده و می نماید که سازش با منافع آمریکانداشته باشد.که اگر چنانچه به آن برسند این امکان ممکن میگرددکه پاکستان برای دست یابی به منافع خودش با دشمنان آمریکا همصدا شوند.
با توجه به اهداف دراز مدت فوق الذکر آمریکا تلاش می کند با گزینه پاکستان در افغانستان بازی کند.
ورود حکمتیار در صحنه اجرایی علی الرغم میل باطنی شخص حکمتیار و پاکستان صورت گرفته است.زیرا هم حکمتیار و هم پاکستان میدانسند که کاری کرده نمیتوانند زیرا التهاب های وارده بر پیکر نیم جان ملت افغانستان بخصوص هم شهریان کابل التیام نیافته است که اورا تحمل کنند.چنانچه عکس العمل مردم کابل حتی حزب اسلامی نسبت به ورود حکمتیار گویای مدعای ماست.
طرح حکمتیار پاکستان عملاً علیه آمریکا و منافع آمریکا و دیموکراسی در حال زوال آمریکاست. حکمتیار با عنوان کردن بحث پشتون و سایر اقوام و افغانستان میخواهد آمریکا را دور بزند ، و در اوایل پیروزی مجاهدین بر گردد غافل از اینکه نه مخاطب حکمتیار و نه مخاطب سیاست مداران پاکستانی آنهای ایست که بوده اند. ونه طرف شان همان سیاست مداران آمریکاست.حکمتیار باید بداند که هر نوع بازی در خاک افغانستان شانس و زمینه های را که اگر داشته باشد از دست داده ومنتفی مینماید.
حکمتیار باید بداند که پاکستان او را مصرف خواهد کرد. آنهم بگونه که منافع پاکستان در آن تضمین شده باشد.زیرا
ماموریتی جز این نداشته وندارد.
حکمتیار زمانی میتواند منافع افغانستان را در اولویت عملی خود قرار بدهد که بازی را از خاک افغانستان خارج سازد و تا زمانیکه در اندیشه تشدید مسایل قومی ، زبانی ، مذهبی ، و یا سمتی و حزبی باشد نمیتواند به منافع ملی افغانستان باور داشته باشد. چیزیکه به خون دل ، دادن جان ، قطع انگشتان و ده ها مصیبت دیگر بدست آمده است به بهانه کاملاً ناچیز منتفی میگردد.
با توجه به مطالب فوق اتخاذ مواضع شخص حکمتیار در رابطه با قضایای مربوط به افغانستان از دو حال خارج نمیتوان باشد. به این معنی است که ؟
یا نمیخواهد و باور به افغانستان مستقل و آزاد ندارد.
و یا اینکه میخواهد اما نمیتواند کاری انجام بدهد.
حقیقت توام با واقعیت این است که اگر منافع افغانستان برایش مهم باشد و در عین حال میخواهد برای کشور و مردمش خدمت کند ، باید بپذیرد که نخستین قدم برای شخص حکمتیار اعتماد سازی مردم ایست که آنها نه تنها فکر میکنند که دیده اند و به حافظه خود دارندکه کشور و ملت افغانستان در پوشش قیادت و رهبری غلط ایشان تبدیل به ویرانه گردیده است.
واگر چنانچه نمی خواهد ، باید بپذیرد که هیچ کسی و یا کشوری نسبت به ایشان باور نداشته و نخواهند داشت.
بناً حکمت یار عملاً قربانی خود محوری و استبداد رای خود شده است.
بیچاره حکمتیار که بهترین دوستان وارادتمندانش نیز از وی رانده شده. در مخالفت با ایشان موضع گیری نموده و می نمایند.وچه بسی که با حضور وی در صحنه سیاست اجرایی مخالفت نموده و راضی نیستند نامبرده در صحنه های اجرایی کشور قرار بگیرند.
برعکس این دشمنان آگاه و زیرک کشور و ملت افغانستان است که آگاهانه حکمتیار را بر ملت و دولت افغانستان تحمیل می نماید چنانچه دوستان ساده لوح وخوش باور او فکر می کنند که حکمتیار برای پاکستان و یا آمریکا یی ها مهم است!
آنچه در این مقطع برای حکمتیاربه عنوان یک فرصت ممکن است این است که باید آگاهانه شهامت و جرئت به خرج داده و به مردم افغانستان صادق باشند . و از جفا و ظلمی که بر ملت مسلمان ومظلوم افغانستان نموده اند طلب بخشش نماید. مضافاً از آنچه دشمنان پشت پرده کشور برای ملت ما خواب دیده اند پرده برداری نمایند.
حکمتیار خوب میداند که اعتقاد و باور نسل گذشته همچون زمینه های نسل موجود و حتی بستر نسل آینده کشور را نسبت به خود نه تنها آسیب پذیرساخته که منتفی و بد نام نموده است تا آنجا که برایش جا نگذاشته است. و اگر چنانچه خواسته باشد در تاریخ افغانستان واسلام نام نیکی از او بماند راهی جز این نداشته است.
مگر ا ینکه ازمردم بخشش خواسته و در راستای تحقق امنیت و صلح واقعی اقدام به افشا گری خائنین به افغانستان ومنافع ملی افغانستان اقدام نماید حتی اگر به قیمت حذف خودش از صحنه سیاسی باشد. اگر چنین نماید این احتمال ممکن میگردد که در تاریخ افغانستان نام خوبی از خود به یادگار بگذارد .
حکمتیار بهترین و سابقه دار ترین دشمن حاکمیت حکمای افغانستان از دوران ظاهرشاه تا هم اکنون بوده است که همسو با پاکستانی ها در مخالفت با دولت های حاکم بر افغانستان پاکستان را یاری نموده است.
بناً حکمتیار تنها کسی است که اگر بخواهد می تواند پرده از اهداف پنهانی پاکستان در مورد افغانستان بردارد زیرا نامبرده از زمان حکومت داود خان حتی قبل از آن با رهبران پاکستانی رابطه پنهانی داشت!
کودتا علیه داود خان و استفاده از کمک های ذوالفقار علی بوتو دلیل روشن ارتباط حکمتیار با آی اس آی میباشد.
با توجه به سابقه ارتباط حکمتیار و پاکستانی ها می توان گفت: مراد از ورود حکمتیار در صحنه سیاسی این است که پاکستان میخواهد مهره اصلی خودش را رو کند.
حکمتیار فکر میکرد مردم افغانستان همان مردم دوران مبارزه و جهاد است و رابطه دولت آمریکا با دولت پاکستان همچنان مثل دوران جهاد رابطه حسنه میباشد مضافاً شهید ربانی و شهید احمد شاه مسعود و شهید مزاری و امثالهم نیستند بالاتر از همه دولت پاکستان و آمریکا هم از او حمایت میکنند و هر دو برای آوردن او در قدرت یک هدف را دنبال میکنند بالاتر از همه که همرزمی ها وهم بزمی های دوران جهاد و مبارزه او به استقبالش می شتابند. بی خبر از اینکه هیچ یک آنها از نه تنها به استقبالش نمی روند که از حضورش در کابل و صحنه سیاسی و اجرایی کشور راضی نبودند! و چه بسی که آمدنش را آغاز جنگ های جدید تفسیر می نمودند..
مردم کابل عکس العمل توام با نفرت شان را اعلام نموده، حزب اسلامی او را از رهبری اخراج و سایر احزاب جهادی به نسبت دور ماندن حکمتیار از قافله مجاهدین و عملکرد غلط او، او را بیگانه و اجنت پاکستان دانسته زمینه را بر او تنگ وتنگ تر نمودند.
در حقیقت باید گفت که :حکمتبار با ورود در کابل بیدار گردید اما متاسفانه هوشیار نگردید زیرا خود را با ملت همسو و هم فکر نساخت . بلکه توقع داشت که ملت با او همراه شود در حالیکه ملت کوتل های از نشیب و فراز را طی کرده بود که حکمتیار در آغاز آن قرار داشت. بناً بر گشت برای ملت ممکن نبود ه ونمیباشد.
باز گشت حکمتیار به تحریکات حزبی وقومی و منطقه در شرایط که کشور بزرگترین گذار سیاسی و اجتماعی خودرا تجربه میکنند خیلی احمقانه بنظر میرسد. به هرصورت آنچه در این مرحله اتفاق می افتد این است که عملاً همسو با همرزمی و همبزمی های خودش هم چون آقای سیاف و سایر رهبران جهادی قرار نمیگیرد.
متوصل شدن حکمتیار به آقای کرزی و غنی در راستای جلب نظر آنها او را بد تر ساخت. زیرا با عکس العمل مردمی که منتظر یک جرقه میباشند روبرو میگردد ، چیزیکه که باعث نابودی تمام سرمایه های امیدوار کننده آمریکا و جامعه جهانی و کرزی وغنی میگردید.
بناً تمامی امیدواری های حکمتیار در رابطه با بر نامه هایی که فکر میکرد نقش در آب گردید. بعبارت دیگر تنها فرصتی که حکمتیار داشت همین بود که روزی زمینه ورودش در داخل افغانستان آن هم با همسویی های سیاسی پاکستان و قدرتهای بین المللی ممکن گردد که گردید بی خبر از اینکه این ممکن بگونه ای رقم خورده است که حکمتیار را زمین گیر و دشمن شاد کن نموده است تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل!
حقیقت نهفته در واقعیت های سیاسی اجتماعی زندگی حکمتیار نشان میدهد که نامبرده ظرفیت استفاده از موقعیت ها را داشته است اما در سه مرحله مهم نه خودش توانست استفاده کند ونه دیگران را گذاشت .
باید اعتراف نمود که قدرت تخریبی وعدم تفاهم ونداشتن باور جمعی حکمتیار به نسبت قدرت سازندگی انعطاف و باور نسبت به خودش بیشتر بوده است. اگر چنانچه قدرت سازندگی و مثبت نگری اش قوی می بود او میتوانست در سه مرحله سرنوشت ساز ، سرنوشت ساز عمل کند که نتوانست!
باراول: زمانیکه مجاهدین شوروی سابق از کشور خارج شد حکمتیار در یک عملیات جمعی با سایر مجاهدین می توانست مفید و تعین کننده عمل کند . اما تک محوری و استبداد رای توام با لجاجت ایشان و یا اجرای دستور العمل اجنبی سبب شد که حکومت نجیب الله به مدت دوسال ادامه یابد.
بار دوم: فتح کابل فرصتی دومی بود که می توانست همراه با سایر مجاهدین و فرماندهان جهادی با آرامش کامل قدرت را بدست گرفته ودر فرصت مناسب بر نامه های اجرایی خودش را گام بگام عملیاتی می نمودند که متاسفانه این فرصت را نیز ازدست داد!
بارسوم: وقتی بعنوان صدر اعظم دولت موقت دو ماهه تعین شد بهترین فرصت برای تثبیت موقعیت خود داشت متاسفانه نه تنها آنرا از دست داد که به تحریک پاکستان جنگ را با دولت اسلامی شروع نموده و آرامش وامنیت مردم را منتفی نمود.
باتوجه به مطالب فوق می توان نتیجه گرفت که حکمتیار ظرفیت استفاده از فرصت ها را نداشت وبر عکس با گذشت
زمان و تکرار اشتباهات بزرگ و بزرگتر در صف دشمنی مردم افغانستان قرار گرفت!
حکمتیار بیست سال واندی پس ازپیروزی مجاهدین به عوض اصلاح ابرو چشم کور کرد و سر انجام از آخور اجنبی و دشمنان ملت ما سر در آورد
او فکر میکرد حضور در حوادثات سیاسی نظامی او را به یک چهره ماند گار ومثبت تبدیل می نماید. بناً گاهی در حمایت از بن لادن وگاهی در حمایت از طالب و گاهی هم همسو با داعش اقدام به عملیات نظامی وانتحاری نموده تا در رسانه های سیاسی تبلیغی حضور مجازی خود را حفظ نماید. بی خبر اینکه این حضور مجازی واقعیت فیزیکی او را منتفی نموده کانه حکمتیاری نبوده است و اگر چنانچه بوده است جز بدی ونفرت نبوده است.
طبیعی ایست که آقای سیاف بعنوان همسنگر دوران مبارزه ورقیب زمان جهاد او تنها کسی خواهد بود که با حکمتیار رویا روی خواهد شد. اتخاذ مواضع شخص سیاف و حکمتیار پیرامون مسایل داخلی افغانستان یک امر اجتناب ناپدیر است. شرایط حاکم بر افغانستان به نسبت حکمتیار و سیاف در داخل افغانستان به منفعت سیاف خواهد بود.

 

ادامه دارد…

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

افغان کلکین – اخبار افغانستان | مطالب روز جامعه افغانستان