دکتر سید عسکر موسوی؛ تاریخنگار و استاد دانشگاه میگوید تمرکزگرایی، عدم قانون و نظارت و قومی بودن باعث شدهاست که نظامهای سیاسی افغانستان از ۱۸۸۰ تاکنون شدیداً وابسته به خارج و کشورهای دیگر باشد؛ چون از همان ابتدا خارجیها برای افغانستان مرزهایی را تعیین میکردند، نظام در خارج ساخته شد و مافیا و فساد شکل گرفت و در نتیجه نمیشد که حکومت دینی و ملی داشته باشیم و همین بود که نظام دموکرتیک از هم پاشید.
خبرگزاری صدای افغان(آوا) – تهران: سهشنبه ۱۶ سنبله، نهمین نشست از سلسله نشستهای گروه مطالعات اجتماعی افغانستان، موسسه مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران تحت عنوان” افغانستان وشکست حکومت سازی” برگزار گردیده بود که یکی از ارائه کنندگاه در این نشست، دکتر سید عسکر موسوی انسانشناس و استاد مدعو دانشگاه آزاد کابل (استاد و پژوهشگر پیشین دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۳ – ۱۹۹۷) بود و به تحلیل موضوع پراخت.
مشروح سخنان دکتر سید عسکر موسوی انسانشناس و استاد دانشگاه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
صحبتهای بنده در پنج بخش تقسیم میشود؛ البته بخشها بهصورت مساوی نخواهند بود.
بخش اول گذری است بر شکلگیری حکومت و نظام افغانستان در سال ۱۸۸۰ میلادی و من مجبور هستم تاریخها را به میلادی بگویم؛ بهدلیل کارهای فراوانی که در آن سالهای میلادی انجام شده است و در متون با تاریخ میلادی عنوان شده تا با هجری و شمسی.
بخش دوم ویژگیهای این نظامها از ۱۸۸۰ تا الان میباشد و بخش سوم پرسشها و پاسخهایی از اصلاحطلبان و انقلابیون است که در این حدود ۱۰۰ ساله بودهاند و بخش چهارم هم راجع به شکلگیری دولت و حکومت ملی و درنهایت جمعبندی مطالب است.
ما از ۱۹۱۹ شروع میکنیم، چون شکلگیری نظام افغانستان از ۱۸۸۰ است. ولی شکل واقعی نظام مدرن و مستقل افغانستان از ۱۹۱۹ استقرار پیدا کرده است.
بخش چهارم در جامعهشناسیهای نظری ویژگیهایی است به این معنی که ما با حکومتی ایلی روبهروییم یا حکومتی ملی؟ و اینکه کدام جامعه میتواند بهعنوان یک جامعه و حکومت ملی باشد و بخش آخر هم جمعبندی بحث ماست.
از ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۹، افغانستان حکومتی داشت و بهعنوان کشوری در جامعۀ ایرانی شناخته میشد. اما کشوری مستقل نبود، در این چهل سال امور داخلی افغانستان به دست دو امیر یعنی پدر و پسر اداره میشد، اما در امور خارجی اینطور نبود و ما با دورۀ مستعمرۀ افغانستان روبهروییم.
دربارۀ جغرافیا هم خود افغانستان هیچگونه نقشی نداشته است، بلکه خارجیها مناطق جغرافیایی و مرزها را مشخص میکردند.
از ۱۹۱۹ داستان اصلی افغانستان شروع میشود، مستقل میشود و شکل نظام تغییر میکند.
از ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۹ شکل حکومت به خودش میگیرد، بنابراین اسم رهبران امیر میشود. امیر در ادبیات سیاسی آن زمان و در نظام سیاسی اسلامی بهعنوان یک حکومت نمیگفتند، بلکه بهعنوان یک واحد سیاسی کوچک میگفتند و امیر آنجا امور را برای مرکز خارجی اداره میکرد. به همین خاطر میگفتند که در تاریخ و کتب تاریخی امیر میگفتند؛ یعنی مال مُلک افغانستان.
از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۸ به نظام مستقل میرسد و لقب و معنی شاه را به خودش میگیرد. این رهبر جدید و نظام شاهی افغاستان از همین تاریخ شروع شد.
۱۹۲۸ آشوبی در افغانستان به پا میشود که از جانب انگلیسیها بوده و ترسش این بود که شاهد پیروزی افغانستان در مستعمرۀ هند باشند. یک شلوغی راه انداختند و امیر دیگری به حکومت رسید، و دوباره به ارتباط قبلی برگشتند یعنی از نظام شاهی به َنظام امارت.
۱۹۲۹ به بعد از ۹ ماه ما نظام شاهی داریم. در همین دوران اصطلاحی به نام طالبان تاج بر تخت روی کار آمد، اما مورخان و محققان توجهی به آن نکردند. یعنی دوباره نظام شاهی به وجود آمد، اما یک نظام شاهی خانوادگی یعنی یکی از برادرها آمد حکومت کرد و حتی والی آنها در خارج حق تصمیمگیری نداشتند. تقریباً ۳۰ سال، از ۱۹۲۹ تا ۱۹۶۰، حکومت خاندانی داشتیم. از ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۳ شاهی مشروطه داریم و بهعنوان دموکراسی هم از آن یاد میکنیم بهسبب اینکه خاندانی حذف شد و قانون اساسی آمد و کسانی خارج از آن والی آمدند و وارد سیاست شدند.
از ۱۱۷۳ تا ۱۱۷۸ جمهوری اول را به رهبری داوودخان داریم. نظام شاهی کنار رفت و نظام جمهوری سر کار آمد و کسی به آن نظام شاهی و سیاست بالا و پایین توجهی نداشت. تنها چیزی که در اینجا هست این است که در اینجا هنوز چیزی بهعنوان طالبان یا مردم نداریم.
این جمهوری ۵ سال دوام میآورد و در ۱۹۷۸ همان حاکمان سرنگونش کردند؛ یعنی همان حکومت شاهی با آن حکومت دموکراتیک که میگفتند این جمهوری حق افغانستان است و جمهوری سوسیالیستی هم باید باشد که با قدرت و زور آمدند و قدرت گرفتند و توانستند حاکم بشوند و بهجای خواستههای مردم خواستههای خودشان را برآورده کردند که خودمان هم میدانیم، از ۱۹۹۲ این نظام در افغانستان سقوط میکند.
از ۱۹۹۲ جمهوری سوم رو کار میآید که تا ۱۹۹۵ دوام میآورد که در این دوران مملکت آشوب است. شکل حکومتداری و شکل اجتماعی را به آن صورت نداریم، این جمهوری سوم از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ امارت طالبان میآید که آن حالت جمهوری را برمیگرداند به سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۹ یعنی همان حالت امارت و بهعنوان ولایت پنجم افغانستان نامیدند. دو تا نظام دولت اسلامی و امارت اسلامی دچار هرجومرج و فروپاشی و جنگ بود.
از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، که الان باشد، نظام جدیدی به نام جمهوری اسلامی افغانستان و جمهوری چهارم افعانستان به وجود آمد که چیزی شبیه بازسازی دهۀ دموکراسی نظام شاهی مشروطه که از ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۳ برقرار بود. با این تفاوت که بهجای شاه اسم رئیسجمهور آمد و جالب است که در قانون اساسی افغانستان هنوز یک بخشی مربوط و متعلق به شاه است. تمام صلاحیتهایی که حتی شاه نداشت و جمعی از صلاحیتهایی که شاهها قبلاً داشتند همه را زیر نام دموکراسی گذاشتند و دادند دست شخص رئیسجمهور اسلامی.
تا همین یک ماه پیش این نظام برقرار بود تا نظام اسلامی دوم یعنی برای بار دوم روی کار آمد. منظور از مرور این نظامها این است که به این برسیم این نظامها چه ویژگیهای خاصی در افغانستان داشتند و چرا این نظامها الان شکل نمیگیرد.
عرض کردیم بخش دوم ویژگیهاست همگی این نظامها که تقریباً حدود یازده نظام میشود نظامهای امارتی، شاهی و نظامهای جمهوری که چندین بار تکرار شدند؛ عجیب آن است که هر سه در سه چیز یکسان بودند:
۱. تمرکزگرایی یا متمرکزبودن تمام قدرت: در تمامی این نظامها از اسلامی تا سوسیالیستی و دموکرات قدرت اصلاً متمرکز نیست، قدرت تصمیمگیری فقط در کابل متمرکز بود و در دست یک فرد بود، مثل نظام متمرکزی که در چین حاکم بود. در تمامی این دوره افراد با نامهای مختلف به قدرت بیچونوچرا و باچونوچرا مجهز بودند که هر کاری میخواستند میکردند.
۲. همۀ اینها نظامهای متفقالعام بودند یعنی هیچگونه قانون و نظارتی روی این حکومتها وجود نداشت.
۳. متأسفانه تمامی این نظامها قومی بودند. این سه ویژگی باعث شده است که نظامهای افغانستان از ۱۸۸۰ تا همین الان شدیداً وابسته به خارج و کشورها دیگر باشد و چون از همان ابتدا خارجیها برای افغانستان مرزهایی را تعیین میکردند، بنابراین تمام هزینههای تجهیزات و سرباز و پلیسهایی که در افغانستان بود همه بر عهدۀ کشورهای خارجی بود.
از اول تا آخر تمامی نظامها قبل از آن هم وابسته به کشورهای خارج بودند. طبق اسنادی که در دورۀ شاهی و مشروطه است، افغانستان بهعنوان کشوری فروپاشیده است که با کمک کشورهای دیگر خودش را سر پا نگه داشته است.
تمام اصلاحات و نوگراییها و چیزی که در برنامههای دولت بوده است. از ۱۹۰۱تا ۱۹۲۸ ما قانون اساسی را داریم. و ما یکسری برنامههایی را از بالا به پایین داشتیم. مثلاً نوع لباسهایی که در خارج است و در افغانستان رواج یافت و مردم بومی زیاد برایشان جالب نبود و میگفتند چرا باید اینجوری باشد.
ارتباط خیلی زیادی از بالا و پایین داشتند، در آن زمان خیلی از خانوادهها حتی به فرزندانشان اجازه نمیدادند که مدرسه بروند و تحصیل کنند چون زبان انگلیسی ترویج پیدا کرده بود.
تمام تغییرات ۱۹۱۹ خشونتمحور بودند. همۀ این نظامها با آن خشونت شکل گرفتند و بازده دیگری از نظامها این بوده که نظام افغانستان بسیار بسته است و یکسری نمونهها بهشدت این خشونتگرا و بستهبودن و درونگرابودن نظام افغانستان را نشان میدهد. مثلاً در تاجیکستان هم ما نظامی کاملاً بدوی داریم. یعنی ما وقتی از پسری که در تاجیکستان بود و ازش خواهش کردیم که از پدر پیرش سؤال کند که حاکم افغانستان کیست، نمیدانست و این نشاندهندۀ بستهبودن نظام افغانستان است. پس ما با نظامی متفقالعام و بسته و غیرمتمرکز روبهرو بودیم.اعتقادات حاکم بر افغانستان بسیار خرافاتی است و این از نتایج نظام بسته است.
نکتۀ سوم اینکه در جامعهشناسی یک جامعۀ ملی یا حکومت ملی چگونه شاخصههایی را معرفی میکنند؛ در جامعهشناسی نظری و برای حکومت ملی شاخصه در نظر میگیرند که متأسفانه همۀ آنها در خاطرم نیست و باید رفت و مطالعه کرد.
بخش بعدی در مورد کوششهایی است که مردم افغانستان و اصلاحطلبان میکردند. در آن زمان رفتوآمدهایی که افغانستان با کشورهای دیگر داشت و حشرونشرهایی که وجود داشت، آن نظام مشروطهخواه را از سال ۱۹۱۴ داشتیم که در آن زمان نظام مشروطهخواهان سندی از خودشان بهجای نگذاشتند. بنابراین تا سال ۱۹۸۰ تعدادی از این مشروطهخواهان کشته میشوند و آشوب میشود و تعدادی از آنها زندانی میشوند و تعدادی هم بخشیده میشوند.
جالب است که در همین دوره دو حلقۀ روشنفکری شکل میگیرد؛ اولین مدرسۀ مدرن فنون ادبی نیز شکل میگیرد و همۀ اینها افراد افغانی هستند و بسیاری از متون از زبانهای دیگر به زبان فارسی ترجمه میشود، این جریان در مشروطۀ اول شکل میگیرد. همزمان با این حلقۀ دیگری صورت میگیرد، یکسری افراد در ترکیۀ جوان که تازه دارد شکل میگیرد کار میکنند، سوریه در زمان عثمانی یکسری ارتباطاتی شکل میدهد و یکسری جنبش صورت میگیرد و حلقۀ ارتباط با کشورهای دیگر میشود که در مورد حلقۀ اول بحث قومیبودن مطرح است و در حلقۀ دوم بحث درباربودن.
از اینجا خواستهها متفاوت میشود و بومی نیست، چون رهبران از خارج میآیند و با خواستههای مردم مشترک نیستند. این دوره مشروطۀ ایرانی میشود. اما این مشروطه مشروطهای نیست که باید باشد. این دورۀ مشروطۀ اول کمی اصلاحطلب بود، ولی مشروطۀ دوم با اینکه اصلاحگرایان زیادی وجود دارند و یکسری مطالباتی دارد خیلی بهتر است و دولت را خیلی تحتتأثیر قرار میدهد. مشروطۀ سوم از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲ است که تابع خواستههای مردم است و یک آزادی سیاسی و اجتماعی صورت میگیرد.
که در اینجا ۵ تا جمعیت مدنی و سیاسی بروز میکند و چون قانون احزاب نبوده، خودشان را جمعیت میدانند. ۵ جمعیتی که در اینجا هست: جمعیت وطن، حق جوانان بیدار، اتحادیۀ محصلان و جمعیت دیگری هم هست که اتفاقاً جمعیت انقلابی است که نیازی به اصلاحطلبی ندارند و بهشان هیچگونه اعتقادی ندارند و به آن جمعیت ارشاد هم میگویند.
از ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۱ کار میکند و میگوید نظام شاهی به درد نمیخورد و باید نظام جمهوری روی کار بیاید. موافق نظام جمهوری است. در دهۀ دموکراسی که از ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۳ نظامهای سیاسی شروع میشود، فعالیتهای مدنی و فرهنگی مختلفی شکل میگیرد. احزاب سیاسی که بهعنوان حزب فعالیت نکردند. بر طبق قانون اساسی ۴ گروه آمدند؛ مارکسیستی که وابسته به چین و گروههای اسلامی که آمدند که تا همین الان هم هست و گروه جدیدتر و بازتر که از گروه سنی و شیعه و افراد تحصیلکرده و گروههای دموکراتیک که میخواستند نظام را تغییر بدهند و اصلاح کنند و اینها میخواستند بدانند که حکومت ملی در افغانستان شکل گرفت یا نه؟ حالا در بحث جامعهشناسی و نظریههایی که وجود دارد همانطور که گفتیم یکسری شاخصههایی وجود دارد که ما طبق آن میتوانیم بگوییم که ما با حکومت ملی و دینی روبهروییم یا نه؟ مثل کشورهایی که در سطح جهاد وجود دارد.
یکی از این ویژگیها داشتن ارتش برای دفاع از مرزهاست. از سال ۱۸۸۹ تا همین الان افغانستان ارتش خیلی حسابشده و قوی نداشت و این ارتشها همه از خارج کشور بودند. خودش ارتش مستقلی نداشت بعداً ارتش قویتری روی کار آمد، ولی آن هم وابسته به دولت شوروی بود. دومین ویژگی این حکومت، امنیت داخلی است. و اینکه در امور داخلی خود بتواند توانمند باشد و اینکه آن امنیت را در داخل برای کشور و مردمش فراهم کند که متأسفانه در افغانستان در این بیست سال گذشته تمام وسایل و تجهیزات که مربوط به امنیت است، همگی وابسته به کشورهای خارجی بود و از خودش هیچ تجهیزاتی را نداشت و وسایل امنیتی را ندارد.
بحث سوم اقتصاد است: یک دولت کارآمد نباید کاهش اقتصادی داشته باشد به این معنا که خودش تولید داخلی داشته باشد و یکسری از کالاهای خاص از کشورهای دیگر وارد بشود نه اینکه تماماً وابسته به دیگری باشد. با توجه به شواهدی که هست هیچگونه برابری بین تولیدات و واردات در افغانستان دیده نمیشود. مملکت دامداری و زراعتی افغانستان هم حتی مرغش برای خودش نیست. یعنی حتی پرورش مرغ ندارد. پس اقتصاد افغانستان اقتصاد مصرفی است. بحث دیگر مربوط به تولید علم و فکر است.
دانشگاه کابل دقیقاً یک هفته قبل از دانشگاه تهران تأسیس شد، ولی در این عمر طولانیاش حداقل من چیزی ازش نخواندم، در هیچ بخشی. بیشتر شبیه مراکز علمی است که برای کشورهای دیگر است و خودش تولید داخلی فکری بسیار کمی داشته است.
مسئلۀ دیگر بهداشت است، جامعۀ ملی باید از لحاظ بهداشت باید در سطح بالا باشد و سلامت افراد خودش را تضمین کند. دولت افغانستان تا این چند دهۀ اخیر در این امر نتوانسته است موفق باشد.
اگر مریضی داشته باشند به کشورهای همسایه سفر میکنند و میروند ایران، پاکستان، ترکیه و جاهای دیگر. یعنی بهداشت افغانستان نمیتواند پاسخگوی سلامتی مردم باشد.
یک مسئلۀ دیگر شهرسازی است که در خانهها فاضلاب و همچنین جوی آبهای بسیار لجن و کثیف و پر از آشغال است. همۀ اینها جز این است که مهندس شهرسازی شکل نگرفته است و از لحاظ فرهنگی که اصلاً زیبایی دیده نمیشود.
مسائل فرهنگی مثل سینما را که بستند و حرام اعلام کردند. قانونمداری وجود ندارد. چون باید عدالت و برابری را ایجاد کند درحالیکه وجود ندارد. اینکه حق و حقوق وجود داشته باشد ارتش و بسیاری از تجهیزات برای دفاع از مردم باید باشد که متأسفانه نیست. از ۱۹۹۱ تا الان هیچگونه نظام مستقلی و کارآمدی وجود نداشت.
و سؤال اینکه چرا نظام دموکراتیک از هم پاشید؟ بهخاطر همین ویژگیهایی که گفتم و همچنین نارضایتی مردم.
نظام در خارج ساخته شد و مافیا و فساد شکل گرفت و در نتیجه چیزی که ما داشتیم نمیشد که حکومت دینی و ملی داشته باشیم و همین بود که نظام دموکرتیک شکست خورد.
امروزه در افغانستان و خیلی از کشورهای دیگر ما شبهنظام داریم؛ یعنی چیزی شبیه آن نظامی که باید باشد، بنابراین شاید مجلس وجود داشته باشد ولی هیچگونه صلاحیتی ندارد. آن سه قوهای که باید باشد، نیست. هیچگونه جنبش و آزادی بیان از سمت مردم وجود نداشت و حتی آن آزادی بیان تحت آن کشورهای خارجی بود و از دل خواستههای خود مردم بیرون نمیآمد.
بنابراین قانون و نظارت داخلی نداشتیم. در سراسر افغانستان در بیست سال گذشته من مجلهای ندیدم که چاپ شده باشد. بنابراین آن نظام سیاسی و واحدی که باید شکل میگرفت، شکل نگرفت.
- کد خبر 10795
- پرینت