کودکان یکی از اقشار آسیب پذیر هر جامعهای میباشند، داشتن خانواده، حق تحصیل، غذای مناسب و فضای بازی از جمله حقوق همه کودکان در هر کجای دنیا به حساب میآید.
کودکان در بستر خانواده و فرهنگ شکل میگیرند و فردای جامعه خود را میسازند. عناصری مانند شرایط محیطی و نوع ارتباطات بر خمیره شخصیتی کودکان اثر قابل توجهی میگذارد. کودکانی که در محیطی شاد و سالم پرورش مییابند میتوانند آینده درخشانتری برای خود و افراد جامعهشان رقم بزنند.
کودکان افغانستانی اما از نعمت داشتن محیطی شاد محروم هستند. آنها با جنگ و خشونت، بزرگ میشوند و آینده خود را به ناچار بر روی ویرانههای کشورشان میسازند.
برخی از کودکان افغانستانی مجبور میشوند به همراه خانواده خود مهاجرت کنند و خلاء بزرگترین تعلق خاطر خود را تا آخر عمر به دوش میکشند. مهاجرت برای هر انسانی به معنای کمبودی بزرگ است و این کمبود گریبانگیر کودکان افغان و کودکان درگیر جنگ میشود.
کودکان افغانستانی ناگفتههای خود را به طالبان در قالب نامههایی ابراز کردند. این اقدام جالب به کوشش «خانه کودکان افغانستان» و «مجتمع آموزشی فرهنگ» در ایران انجام و با استقبال بسیار خوبی روبرو شد.
به دلیل حجم بالای نامهها از سوی کودکان مهاجر افغانستانی، این نامهها در ۳ بخش کودکی، جنگ و مکتب به چاپ رسیده است.
سایت افغانستان خبرگزاری فارس در نظر دارد به منظور آشنایی با ادبیات کودکان مهاجر و ترویج افکار آنها در مورد افغانستان و انتظاراتشان از طالبان، مطالبی را تحت عنوان «نامهای به طالبان!» در ۳ بخش منتشر کند.
امید میرود با این کار گامی در جهت تسلای خاطر کودکان افغانستانی و خدمتی ارزنده به جامعه مهاجر در ایران شود.
بخش اول: کودکی
کودکی شیرین ترین و جذابترین دوره زندگی هر انسانی به حساب میآید. در این دوره آدمی بدون هیچ دغدغهای روزگار را میگذارند و در بستر حوادث و مشکلات زندگی غرق نمیشود.
دوران شیرین کودکی هر انسانی با قصههای شبانه مادربزرگ و بازی های بچگانه گره خورده است. کودکی دوران پشت پا زدن به هرناامیدی است. چراکه کودک همیشه به دستان بخشنده مادر و پدرش امیدوار است و هر لحظه چیزی از آن طلب میکند.
کودک بدون هیچ دلیل میخندد و گریه اش نیز از سر بغض نیست و این بدان معنی است که به راحتی با شرایط اطرافش کنار میآید. معصومیت دوران کودکی با هیچ گوهری قابل مقایسه نبوده و بسیار ارزشمند است.
همگی ما ایام کودکی خوشی را با همه مشکلات پشت سر گذاشتهایم و تنها لبخند و بازی بود که برایمان جذابیت داشت. کودکی بر روی دروغ و ریا خط بطلان میکشد و چنان سخاوتمندانه با دوستانش رفتار میکند که تبدیل میشود به الگوی بیبدیلی برای بزرگترها.
کودک افغان اما در این میان استثنائاتی دارد. او از ابتدای تولدش در کنار بازیهای بچگانه، همواره سوالی را در ذهن دارد. او به سادگی نمیتواند از کنار کشته شدن همسالانش و گریههای هرشب زن همسایه بگذرد. کودک افغانستانی همیشه به دنبال جوابی برای سوالاتش است.
شاید در این میان کودکان مهاجر که از بدو تولد خود افغانستان پر آشوب را ندیدهاند، سوالات بیشتری نسبت به همسالان خود در افغانستان داشته باشند. آنها به هر دلیلی که مهاجرت کرده باشند بازهم تعلق خاطری نسبت به کشورشان دارند.
طالبان برای کودک مهاجر همیشه سوالی بدون جواب بوده است. او شاید هیچگاه طالبان را از نزدیک ندیده باشد اما احساس ترسناکی به او دارد و از او میپرسد که آیا اسلام به او اجازه داده تا چنین اعمال زشتی را مرتکب شود؟
کودک مهاجر افغانستانی از طالبان میپرسد که با ویران کردن خانهها چه چیزی را بدست میآورند. او از طالبان میخواهد که دست از جنگ بکشد تا او بتواند بار دیگر افغانستان را ببیند.
کودک مهاجر افغانستانی مطالبهگر است. این را میتوان از نامههایش به طالبان فهمید. او از طالبان میخواهد اهداف شوم را بر روی آینده مردان و زنان بیگناه افغانستان پیاده نکند و باعث یتیم شدن کودکان نشود.
او از طالبان میپرسد چرا به کشور خود آسیب میرساند چراکه میهن در حکم مادری مهربان برای همه بوده و طالبان با این کارهای خود به مادر خود نیز آسیب میرساند.
کودک مهاجر به طالبان گوشزد میکند که اگر دست از این کارهای ویرانگر خود بردارد از دشمن به دوست مردم افغانستان تبدیل شده و آنها را خواهند پذیرفت. چرا که کودک عامل تمامی بدبختیهای مردم و مهاجران را طالبان میداند.
کودک مهاجر مردانگی طالبان را زیر سوال میبرد و به او در مورد لذت کشتار مردم بیگناه و بیخانمان کردن هزاران نفر نهیب میزند. او برای خراب کردن بیمارستانها، خانهها و مدارس در افغانستان توسط طالبان جوابی منطقی پیدا نمیکند.
ادبیات کودک مهاجر افغانستانی بسیار آموزنده است. او در جایی با طالبان به سختی حرف میزند اما در جایی دیگر نرمی میکند. او میخواهد در قالب زبان کودکانه به طالبان بفهماند که اقداماتش تنها به قتل عام مردم بیگناه و آواره کردن آنان و در نتیجه مهاجرت میانجامد.
از تمامی درسهای آموزندهای که کودک مهاجر به طالبان میآموزد این نکته بسیار طلایی است که وی میداند برای رهایی از بند طالبان و خشونت و جنگ، او و سایر کودکان مهاجر در هر کجای دنیا باید درس بخوانند و فردای افغانستان را به زیبایی رقم بزنند. فردایی عاری از خشونت و جنگ.
آنچه در ادامه میخوانید متن کامل تعدادی از نامههای کودکان مهاجر افغانستانی به طالبان است:
جمعه خان قنبری ۱۴ ساله
یک سلام ترسناک به طالبان که باعث آوارگی و بدبختی کشورمان شده است. شاید هرکه نام طالبان را بشنود کمی ترس در خودش حس کند. من نیز وقتی کارهای شما را میبینم کمی میترسم. آیا اسلام به شما درس داده که مدارس و جاهای تحصیلی را از بین ببرید یا اینکه به کشتار مردم بیگناه دست بزنید. اگرنه برای چه این کارها را میکنید؟ آیا شما میدانید با این کارها سرنوشت هزاران افغانستانی را تغییر میدهید و به بدبختی میکشانید؟
شکوفه زمانی ۱۳ ساله
با عرض سلام خدمت طالبان.
عجیبترین سوال که همیشه در ذهنم میچرخد این است که شما با ویران کردن مکاتب و خانهها و از بین بردن یک عده انسان بیگناه چه چیزی به دست میآورید؟
عارض خلیلی ۸ ساله
هشت سال سن دارم. پدرم در جنگ افغانستان معیوب گردیده است. نمیتواند کارگری کند. من باید صبح مدرسه بروم و ظهر سرکار بروم تا یک لقمه نان برای خانواده و هم مخارج مدرسه ام را تهیه کنم. این است نتیجه تلخ جنگ. اگر پدرم پای داشت من در این سن هرگز کار نمیکردم.
مرتضی عظیمی ۱۲ ساله
چرا طفلهای بیگناه را که عاشق پدر و مادرشان هستند یتیم میکنید و آنها را برای همیشه از داشتن دو فرشته مهربان محروم میسازید؟ چرا آرزوهای آنها را به خاک میکشانید؟
شکریه احمدی ۹ ساله
من میخواهم درس بخوانم تا در افغانستان دکتر شوم و مریضهای آنجا را معاینه کنم. من و همکلاسیهایم همه با هم درس میخوانیم تا کشورمان را آباد کنیم. همه آنها دارند تلاش و کوشش میکنند تا کشورمان آباد شود. من وطنم را دوست دارم.
رستمی ۱۳ ساله
اگر شما طالبان مهربان باشید، همه مردم افغانستان شما را دوست دارند.
ادامه دارد …
- کد خبر 5067
- پرینت