نقش احزاب سیاسی در انتخابات، همواره یکی از مسایل حساس و مورد بحث در کشورهایی است که نظامهای سیاسی آن براساس انتخابات شکل گرفته و مبنای دموکراتیک دارد.
شکی نیست که احزاب سیاسی در دهههای اخیر، به صورت بی شائبهای در شکلگیری نظامهای انتخاباتی تأثیرگذار بودهاند. احزاب چارچوبی برای تقسیم نظامهای انتخاباتی به شکل اکثریتی یا تناسبی بودهاند و این مسأله در افغانستان نیز بارها موضوع بحث بوده است. انتخابات پیش روی پارلمانی اما بار دیگر بحث احزاب و چگونگی ایفای نقش آنها را به میان آورد و باعث شد تا سران احزاب نسبت به روند جاری و پروسه حاضر انتخاباتی زبان به انتقاد بگشایند. هرچند نقد آنها بیشتر از شائبههای احتمالی تقلب بود، ولی حدس و گمانهها حاکی از آن است که بسیاری از آنها دغدغه حضور و نقش خودشان را در قدرت دارند. بهخصوص اینکه بسیاری از این احزاب متکی به فرد بوده و هرگونه سهم سیاسی از طریق انتخابات، نصیب خاندان و اعضای خانواده سران احزاب خواهد شد. در مقابل، حکومت بسیاری از احزاب را فاقد پایگاه اجتماعی دانسته و حتا مشروعیت آنها را زیر سوال برده است. کمسیون مستقل انتخابات نیز که به ظاهر مثل همیشه از استقلال این پروسه سخن گفته است، تأکید دارد که مانع هرگونه دخالت یا سکتگی در روند موجود انتخابات خواهد شد.
با این وصف، بررسی تأثیر مثبت و منفی احزاب بر نحوه برگزاری انتخابات و انتخاب مدیران تصمیمساز و اجرایی و تعیین ساختارهای اجتماعی کشور یک امر ضروری بوده و این مسأله نیز باید بررسی شود که چه احزابی دارای نفوذ ادعا شده در میان مردم بوده و تا چه اندازه به فکر آنها هستند.
احزاب در افغانستان
حقیقت این است که آنچه از تعریف واقعی حزب از زبان کارشناسان برمیآید با آنچه در حال حاضر در افغانستان به نام حزب وجود دارد، تفاوتهای زیادی دارد. زیرا به باور نوید الهام و براساس تعریف اصطلاحی از حزب، “حزب متشکل از مجموعه افرادی است که بر مبنای اساسنامه و مرامنامه ملی و کلاننگر تشکیل شده و به دنبال دستیابی به قدرت سیاسی و حفظ قدرت مذکور از طریق سازوکارهای انتخاباتی میباشند.” اما بسیاری از احزاب سیاسی در افغانستان، با نگاه و دیدگاه غیرملی و با ساختارهای میراثی تشکیل شدهاند.
سهیلا شهیر، فعال مدنی، بر این باور است که “این سخن بهخصوص در مورد احزاب جهادی که خواستار لغو پروسه کنونی ثبتنام انتخابات شده و تقاضای از سرگیری بایومتریک رأیدهندگان را نمودهاند، صادق است؛ زیرا آنها همواره به دنبال کسب و حفظ قدرت با اهداف غیرملی بودهاند. اکنون نیز همین رهبران جهادی هستند که هرکدام آقازادههای شان را نامزد نموده و خواستار رسیدن آنها به کرسیهای ولسی جرگه هستند. این در حالی است که خودشان نیز به نحوی شریک قدرت بوده و در سمتهای حکومتی، امتیازات بلند مردمی را به کام خویش میکشند.”
بنابراین، آگاهان امور، در خصوص ادعای احزاب سیاسی که نام شان سیاسی است و در حقیقت نه وجهه مردمی دارند و نه هم کار سیاسی میکنند، بلکه نیروی نظامی غیرمسوول دارند، حق را به رییس جمهور غنی میدهند. غنی این گونه احزاب را دارای مشروعیت ندانسته و گفته است که به هیچ وجه تسلیم خواستههای آنها نخواهد شد.
واقعیت این است که خاستگاه و ماهیت بسیاری از این احزاب نیز با تعریف واقعی حزب سازگاری ندارد. فرید افضلی، کارشناس مسایل سیاسی، در این باره میگوید: “شکلگیری احزاب معمولاً معلول وقایع سیاسی و واقعیتهای بیرونی چون انتخابات، انقلابها و اعتراضات و موضوعاتی از این دست است. به عنوان نمونه در اکثر موارد شکلگیری حزب به این صورت است که طرفداران یک نامزد انتخاباتی دور هم جمع شده و ستادهای انتخاباتی فرد را فعال مینمایند و این ستادها در این روند ذکر شده یعنی تصویب اساسنامه و برنامهریزی برای کسب قدرت تبدیل به یک حزب میشوند. لذا ریشه تشکیل احزاب رابطه تنگاتنگی با نظامهای انتخاباتی دارد.” این در حالی است که بسیاری از احزاب موجود افغانستان، ریشه در زمان جنگ و جهاد دارند و ماهیت آنها با کارکردهای مسلحانه خو گرفته و عجین شده است.
به لحاظ جبههبندی و موضعگیریها اما، احزاب دو گونه اند: نوع اول، احزاب حکومتی هستند که قبل از شکلگیری قدرت سیاسی وجود خارجی نداشتند و حاکمان برای نهادینه کردن قدرت خود احزابی را تشکیل میدهند. این احزاب به علت اینکه در هرم قدرت از بالا به پایین شکل میگیرند دوام زیادی نداشته و با زوال قدرت سیاسی از حزب، از بین میروند. این تشکیلات به علت اینکه جایگاه مردمی ندارند از نظر دموکراسی ارزشمند نیستند. نوع دوم آن احزاب مردمی اند. این احزاب در فرآیند رشد قدرت در جامعه تشکیل شده و رشد مییابند و در قدرت تأثیر میگذارند و در طی برنامهای حکومت را فتح میکنند. این احزاب در هرم قدرت از پایین به بالا قرار دارند؛ به عبارت دیگر مردم جهت به دست آوردن قدرت سیاسی، تشکیلاتی ایجاد میکنند تا از طریق رقابت انتخاباتی میان احزاب قدرت را به دست آورند. شاکر، شهروند پایتختنشین، وقتی این دستهبندی احزاب را بیان میکنم میگوید: “بسیاری از احزاب کنونی موجود در افغانستان یا نوع اول هستند که آنهم بیشتر توسط حکومت پیشین و در زمان کرزی ایجاد شدهاند و یا هم از این دو دست خارج اند؛ زیرا نه پایگاه مردمی دارند و نه هم جایگاه حکومتی!”
پیامدهای حضور احزاب در انتخابات
به هر حال، آنچه مسلم است اینکه یکی از فواید احزاب آن است که در نظام حزبی تعداد نامزدهای انتخاباتی کاهش مییابد. نامزدها تنها از طریق حزب معرفی میشوند. این اقدام موجب کاهش هزینههای ناشی از تعدد کاندیداهای انتخاباتی و افزایش قدرت تشخیص مردم میگردد؛ چرا که احزاب بر خلاف افراد در کنار ارائه برنامه دقیق، زبدهترین افراد خود را جهت احراز مسولیتهای مختلف در معرض انتخاب مردم قرار میدهند. از سوی دیگر افراد میتوانند با بیان شعارهای فریبنده و استفاده از ترفندهای انتخاباتی در آراء مردم تأثیرگذار باشند، در حالی که احزاب نمیتوانند در فرصت کوتاه تبلیغاتی ذائقه مردمی را که در طول زمان با افکار، استراتیژی و تکتیکهای آنها آشنا شدند را تحت تأثیر قرار دهند. از دیگر نتایج رشد احزاب در جوامع میتوان به ایجاد انضباط انتخاباتی اشاره کرد.
با این وصف، علی فتاحی، کارشناس مسایل سیاسی، معتقد است که در صورت وجود احزاب واقعی، حضور احزاب در انتخابات، فواید و معایبی دارد. به باور وی، “یکی از نتایج مثبت وجود حزب در جامعه آن است که از آن جایی که احزاب در طول فعالیت خود عملاً اقدام به تربیت افرادی مطابق با سیاستهای حزب نمودهاند، پس از پیروزی در عرصه انتخابات نیازی به جستجو در پی افراد با کفایت جهت اداره امور حکومتی نخواهند داشت. همچنین به علت اینکه همه افراد تخصصهای لازم و کافی را در همه زمینههای حکومتی ندارند، احزاب با ارائه مشورت به مثابه یک ستاد پشتیبانی برنامهای و معلوماتی برای افراد منتخب عمل میکنند. از سوی دیگر، در نظام حزبی پس از پیروزی یک حزب در انتخابات، احزاب رقیب دست از تلاش برنمیدارند و با تشکیل دولت در سایه همواره با نگاه ذرهبینی به دنبال نظارت دقیق بر حزب حاکم اند. این نظارت موجب دقت فراوان حاکمان در اجرای وظیفه خود میگردد تا از هرگونه سوء استفاده تبلیغاتی توسط رقبا جلوگیری نماید و در مقابل با استفاده از نقد احزاب رقیب نقاط ضعف خود را پوشش دهد. از طرف دیگر پیروزی حزب و استقرار قدرت آن مانع هرج و مرج گردیده و باعث ثبات سیاسی میشود.”
اما این حضور میتواند پیامدهای منفی هم داشته باشد. او گفت که “قدرتطلبی، شاهبیت و محور اصلی تشکیل حزب به شمار میآید و از آنجا که کار احزاب کار تشکیلاتی است و براساس اساسنامه و مرامنامه آن صورت میپذیرد در بین اعضا نوعی سلسله مراتب جهت اداره امور تشکیلات شکل میگیرد و میان افراد حزب مسابقه کسب قدرت ایجاد میشود و عملاً افراد برای به دست آوردن ریاست حزب به تشکیل باندهای قدرت روی میآورند. در نتیجه پیشرفت در سلسله مراتب حزب براساس نزدیکی افراد به کانونهای قدرت صورت میپذیرد و شایستهسالاری و انتخاب افراد براساس لیاقت و توانمندیهای ذاتی جای خود را به رابطه میدهد.”
از پیامدهای منفی دیگر نظام حزبی، گردش قدرت در میان عدهای خاص و به حاشیه کشیدن مردم به عنوان مبنای حکومت دموکراسی است. آن گونه که در دورههای پیشین و به صورت غیرمستقیم و حتا بدون انتخابات، چنین اتفاقی افتاده بود و به جای شایستهسالاری، رهبرسالاری با سیستم باجدهی در ردههای مختلف حکومتی اجرا شده بود. حتا اینکه اگر یک فرد متخصص، پشتوانه این احزاب قومی را نداشتند، هرگز راه به مراجع دولتی پیدا نمیکردند. بنابراین، ضروری است تا جایگاه احزاب بازتعریف شده و جایگاه مردمی آنها تقویت گردد. تنها در این صورت است که میتوان گفت، احزاب جایگاه واقعی خود را پیدا نموده و تأثیرات مثبت آنها روی پروسه انتخابات بهتر و بیشتر خواهد بود.
- کد خبر 7137
- پرینت