پس از قتلعام ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴ در مدرسهای در پیشاور پاکستان، دولت اسلامآباد گامهای قدرتمند و تاثیرگذاری برای سرکوب ستیزهجویان داخلی برداشته است. همانگونه که سمیر لالوانی اخیراً توضیح داد، این گامها به خوبی توانستهاند از صرفاً هدف قراردادن سازمانهای تروریستی ضددولتی مانند طالبان پاکستانی فراتر بروند. با کاهش قابلتوجه خشونتهای تروریستی در سال ۲۰۱۵، حتا جدیترین منتقدان پاکستان نیز موفقیتهای این کشور در مبارزه با تروریسم در طول سال گذشته را تصدیق میکنند.
متاسفانه، این داستان جنبهی دیگری نیز دارد. ممکن است پاکستان تروریستها را در میدانهای نبرد به قتل برساند، اما نتوانسته است ایدئولوژیای را که به آنها قدرت میبخشد شکست بدهد. باوجود تعداد زیاد ستیزهجویانی که امروز کشته میشوند، بازگشتپذیری ایدئولوژیهای افراطی در جامعهی پاکستانی، تضمینکنندهی این امر است که فردا تعداد بیشتری برانگیخته خواهند شد.
برای اطمینان از اینکه این اتفاق نخواهد افتاد، پاکستان تلاش کرده است تا سخنانی با هدف نفرتپراکنی و دیگر گفتوگوها با احساسات افراطآمیز را محدود کند. پس از آنکه پولیس لاهور اخیراً پوسترهایی در انتقاد از «احمدیها» -یک اقلیت مذهبی که بهشدت مورد آزار و اذیت قرار دارند- را پاره کرد، تعداد زیادی برای اعتراض به این حرکت به خیابانها ریختند و راهپیمایی کردند.
درعینحال، مدارس، روحانیان و برخی رسانهها بهسرعت درحال تولید روایتهایی دررابطه با این هستند که اسلام در پاکستان تحت خطر است و اینکه ایالات متحده و هند مسئول چالشهای تروریستی موجود هستند. دولت پاکستان – و بهویژه نهادهای امنیتی- بهجای مقابله با این روایات، اغلب آنها را تکرار میکند. تنها چند گروه دولتی ضد روایتها وجود دارند – تنها تئوریهای توطئه و سرکوبها علیه منتقدین پرسروصدای روایتهای دولتی. همچنین، همانگونه که قابل پیشبینی است، هرجومرج و آشفتگی نیز وجود دارد. یافتههای موسسهی پیو به این نتیجه رسیده است که ۶۲ درصد پاکستانیها هیچ نظری درمورد دولت اسلامی (داعش) ندارند.
حتا از این هم بدتر، برخی ایدئولوژیهای افراطی توسط خود دولت نهادینه شدهاند. دومین اصلاحیهی قانون اساسی پاکستان، به «احمدیها» بهعنوان غیرمسلمان اشاره میکند. این در حالی است که قوانین توهین به مقدسات آن –بهمنظور پیشگیری از حملات عمومی به اسلام- بهراحتی توسط گروههای اسلامگرای افراطی برای درگیردانستن اقلیتهای مذهبی در اعمال ضداسلامی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. درهمینحال، دولت روابط خود را با گروههای تروریستی مانند شبکهی حقانی، لشکر محمد و لشکر طیبه که افغانستان و هند و همچنین آمریکاییها و دیگر خارجیها در این کشورها را هدف قرار میدهند، قطع نکرده است.
ازسویدیگر، این فقط ایدئولوژیهای اسلامی تندروانه نیستند که همچنان ادامه دارند. تقسیمات طبقاتی نیز یکی دیگر از انگیزههای افراطگرایی است که به این زودیها حذف نخواهد شد.
پاکستان، کشوری است که تقسیمات در آن ریشهدار هستند. مطالب زیادی دررابطه با شکافهای فرقهای، منطقهای و قومی آن نوشته شده است. اما کمتر درمورد تقسیمات و نابرابریهای طبقاتی آشکار و خشن آن میشنویم. بررسی ۲۰۱۵ آکسفام و دانشگاه علوم مدیریتی لاهور، به نابرابریهای پایدار و درحال بدترشدن، با «تغییرات معنادار» در درون و در میان مناطق اشاره میکند. این نابرابری چنین نشان داده شده است: انتظار میرود ۴۰ درصد از کودکان در گروههایی با کمترین درآمد، برای تمام زندگیشان در همان وضعیت باقی بمانند.
تقسیمات طبقاتی پاکستان در سراسر جامعه قابل مشاهده هستند. کودکان فقیر به مدارس مذهبی خصوصی و مدارس دولتی میروند، درحالیکه کودکان ثروتمند در بهترین مدارس که تدریس به زبان انگلیسی است، شرکت میکنند. برعلاوه، ۵۷ درصد از فقیرترین کودکان پاکستانی به مدرسه نمیروند؛ برای ثروتمندان، این رقم ۱۰ درصد است، درحالیکه برای طبقهی متوسط به بالا ۱۶ درصد تخمین زده شده است. همچنین، دولت پاکستان تنها حدود ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی را در بخش آموزش به مصرف میرساند که یکی از پایینترین نرخها در جهان است.
درهمینزمان، مالکیت زمین نیز بهشدت یکسویه است؛ یک اقلیت کوچک بخش بزرگی از تمام زمینهای متعلق به بخش خصوصی را بهدست دارند. در ولایتهای پنجاب و سند، تنها ۰.۰۵ درصد از خاندانهای بزرگ، بیش از دو هکتار زمین را در مالکیت خود دارند. جای تعجب نیست که اغلب کسانی که دارای زمین نیستند، فقیرند (و حدود ۷۰ درصد از فقیران روستایی پاکستان را تشکیل میدهند).
تقسیمات طبقاتی پاکستان همچنین در خانوادهها نیز بهخوبی نشان داده میشود؛ جایی که سرمایهداران خدمتکارانی برای انجام سادهترین کارهایشان استخدام میکنند. با این کمککار استخدامشده اغلب رفتار بدی صورت میگیرد؛ این مسئله برای مردمی که در موارد دیگر بسیار مهربان هستند، امری غیرمعمول نیست که نسبت به خدمتکاران خود رفتاری تحقیرآمیز و متخاصم داشته باشند. البته چنین رفتاری، پیامدهایی دارد. یک مقام ارشد سابق پولیس پاکستان اخیراً گفته است که خدمتکاران آغاز به حمله به کارفرمایان خود کردهاند.
کسانی که در بخش محروم این تقسیمات اجتماعی و اقتصادی قرار دارند، نمیتوانند به حمایت سیاستمدارانی که تمایل دارند از آنها چشمپوشی کنند امیدوار باشند. عمیر جاوید که در دانشگاه علوم مدیریتی دانشگاه لاهور تدریس میکند، در مطلبی برای مجلهی هرالد در ماه گذشته توضیح داده است که چهگونه احزاب اصلی سیاسی پاکستان دیگر مستقیماً به سراغ بخش فقیر جامعه نمیروند و درعوض، آنها پیامهای خود را به طبقهی متوسط جامعهی پاکستانی و دیگر جمعیتهای غیرفقیر این کشور میرسانند.
جاوید مینویسد، در دهههای اخیر، نارضایتی اتحادیههای کارگری و گروههای دیگر کارگران، نه توسط دولت بلکه توسط سازمانهای اسلامی محافظهکاری مانند جماعت اسلامی در نظر گرفته شده است. آنها نابرابریهای موجود در پاکستان را برای فساد اخلاقی سرزنش کرده و طبقات کارگر را برای استقبال از راهحلهای مذهبی فرا میخوانند.
نابرابری چه ارتباطی با تروریسم دارد؟ توماس پیکتی اقتصاددان بهتازگی بیان کرده است (با برانگیختن جنجالها) که نابرابری محرک قدرتگرفتن داعش بوده است. اقتصاددانان صریحاً این فرضیهی او را ناقص خوانده و مورد انتقاد قرار دادند. بااینحال، در زمینهی پاکستان، نظریهی او میتواند درست باشد. در پاکستان، سازمانهای ستیزهجوی نوپا از تقسیمات طبقاتی برای استخدام و توجیه تاکتیکهای خشونتآمیز خود استفاده کردهاند.
روشنترین مثال، حملهی طالبان پاکستانی به سوات در سال ۲۰۰۹ است. در آنجا، تحریک طالبان پاکستان که بهطوررسمی تنها دو سال پیش از آن تاسیس شده بود، از افراد فقیر و بیزمین درخواست کرد تا ارتش دهقانان را تشکیل داده و زمینداران قدرتمند را از منطقه بیرون برانند. پس از فرار زمینداران، تحریک طالبان پاکستان غنایم را درمیان مردم تقسیم کرد.
شش سال بعد، بازماندههای ضعیف تحریک طالبان پاکستان، بار دیگر خود را بهعنوان مدافع مردم نشان داد – البته، در مقیاسی بسیار کوچکتر. درطول موج مرگبار گرما در کراچی، این گروه تهدید کرد که اگر شرکت برق «حریص» این شهر، به خانههای مردم «مظلوم» پاکستان برق نرساند، علیه آن «اقدام» خواهد کرد.
گروههای تروریستی فرقهای پاکستان نیز مواضع خود را با اشاره به تقسیمات طبقاتی بیان کردهاند. بهگفتهی اوون بنت جونز در کتابش بهعنوان «پاکستان: چشم طوفان»، در اواسط دههی ۱۹۸۰، گروه تازهتاسیس «سپاه صحابهی پاکستان» نارضایتی کشاورزان سنی پنجاب را بیان کرد که احساس میکردند توسط زمینداران شیعه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. این موجب جلب حمایت از این گروه، نهتنها توسط کشاورزان بیزمین، همچنین از سوی طبقات پایینتر از طبقهی متوسط شهری شد که از اشراف منطقهای بیزار بودند.
چنین تاکتیکهای رایج هستند. درطول سالها، تعداد زیادی از رهبران شبهنظامی پاکستان خود را بهعنوان شخصی مانند «رابین هود» معرفی کردهاند. منگل باغ، رهبر «لشکر اسلام» را که در منطقهی خیبر مستقر بودند، بهخاطر بیاورید. برطبق یک پروفایل در سال ۲۰۰۸، «او مشتاق است تا گرفتاریهای مردم عادی قبیله را برجسته سازد… و برای حلکردن مشکلاتی که مردم معمولی با آن مواجه میشوند، انگیزه دارد»، این بهنوبهی خود «توضیح میدهد که چرا مردان جوان، که اغلب بیکار هستند، گرد پرچم او جمع شده» و بخش عمدهی سازمان او را شکل میدهند. برخی از رهبران غیرنظامی پاکستانی، خودشان نیز از میان طبقهی کارگر بیرون آمدهاند. بیتالله محسود، نخستین رهبر طالبان پاکستانی، یک مربی باشگاه بدنسازی بوده است. منگل باغ، اتوبوسها را تمیز میکرده است. ملا فضلالله، رهبر کنونی تحریک طالبان پاکستان، روی تلهکابین کار میکرده است. چنین شواهدی میتواند به آنها کمک کند تا موقعیت خود را بهعنوان یک قهرمان واقعی طبقهی کارگر تثبیت کنند.
درحالحاضر، اگر بخواهیم روشنتر سخن بگوییم، گروههای اسلامگرای شبهنظامی اصلی پاکستان، بههیچوجه قصد راهاندازی انقلابهایی مارکسیستی ندارند. اگرچه آنها از تقسیمات و نابرابریهای طبقاتی بهعنوان انگیزههای استخدام استفاده کردهاند، درنهایت خواستهی گستردهتر آنها به اسلام برمیگردد. این یک استراتژی مناسب است: بااستناد به موضوعی تحریککننده مانند اسلام که از تمام تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی فراتر میرود، آنها میتوانند پایگاههای استخدامی گستردهتری داشته باشند. بههرصورت، در پاکستان مذهبی، هر دو گروه مردم فقیر و غنی، به روایتهای دین محور زودتر واکنش نشان میدهند تا به روایتهایی که بر تقسیمات طبقاتی بنا شدهاند.
علاوهبراین، در پاکستان، حرکتهایی که به منظور سرکوب طبقهی بالای جامعه شکل میگیرند، اغلب سقوط خواهند کرد. در کشوری که در آن مردم عادی وابسته به کمکهایی هستند که شخصیتهای بانفوذ میتوانند به آنها ارائه دهند، چنین تاکتیکهایی تاحدزیادی بهمعنای گازگرفتن دستی است که به شما غذا میدهد.
بااینوجود، افراد زیادی نسبت شیوههای استخدامی متمرکز بر تقسیمات طبقاتی آسیبپذیر هستند. یک هدف اصلی جذب نیرو در این زمینه، میتواند استخدام اعضای طبقهی کارگر باشد. این گروه شامل افراد جوان، با سواد معمولی، قادر به استفاده از تکنولوژیهایی مانند کامپیوتر در مناطق شهری میشوند. آنها کسانی هستند که بهطورمداوم فرصتهای شغلی و دیگر موقعیتها را دربرابر افراد طبقات بالا از دست میدهند و میدانند در دیگر کشورها فرصتهای بهتری در دسترس کسانی مثل آنها در طبقات کارگری وجود دارد. این افراد نه تنها ممکن است نسبت به برگزیدگان جامعه خشمگین باشند، بلکه همچنین نسبت به افراد فقیر وابستگی کمتری به آنها برای حمایت دارند و این بدان معناست که چیز زیادی را با حمایت از حرکتی ضد برگزیدگان از دست نمیدهند. چندین گروه تروریستی پاکستان در چند سال نخست شکلگیری خود از شیوههای استخدامی متمرکز بر تقسیمات طبقاتی استفاده کردهاند، و تنها پس از آنکه پایگاهی مرکزی از اعضایشان تشکیل دادند، بهسوی استراتژیهای دینمحور که گستردهتر است، پیش رفتهاند.
چنین استراتژیهایی پیامدهایی نگرانکننده دارند. در سالهای آینده، اگر تقسیمات و نابرابریهای طبقاتی ریشهدار پاکستان نادیده گرفته شود، میتوانند بار دیگر برای تشکیل و رشد سازمانهای تروریستی جدید مورد سوءاستفاده قرار بگیرند –یا نیروی تازهای دراختیار گروههای موجود قرار دهند که اکنون در دوران دشواری قرار گرفتهاند.
فارین پالیسی/ مایکل کوگلمن و دانیا احمد
ترجمه: معصومه عرفانی
- کد خبر 245
- پرینت