شما اینجا هستید
آرشیو مطالب » استاد سید محمود هاشمی:(افغانستان در لهیب فاشیسم قومی، وتروریسم تکفیری)

افغانستان در لهیب فاشیسم قومی، وتروریسم تکفیری
«… وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» ( شعراء/۲۲۷)
« …و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه بد کیفر گاهی و دوزخ انتقامی بازگشت می‌کنند.»
اندوه جمعه های خونین پی هم، از قندوز تا قندهار وکشتارفجیع مومنان نماز گزار؛ زنان، مردان، جوانان ، نوجوانان و کودکان معصوم در خانه خدا (… ان المساجد لله …) ودرحال نیایش با آفرید گارهستی، بر قلب هر انسان، چه رسد اهل قبله وایمان، سنگینی می کند، وهر وجدانی را می آزارد. هیچ گروه وفردی جسارت ارتکاب چنین فجایعی را ندارد، جز جاهلان کوردل که 🙁 ختم الله علی قلوبهم وعلی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظیم) هم آ نان که درزیرنام اسلام ، دین مهر ورحمت ،وحدت وهم پذیری در سراسر جغرافیای اسلامی، بذر کینه و نفاق، شقاق وتکفیر، می افشانند واز لبنان تا سوریه، لیبی، عراق، یمن، پاکستان وافغانستان را به مسلخ گاه قربانیان بی گناه تبدیل کرده اند، در حالی که از آغازپیدایش تروریسم تکفیری تا کنون، اندک آسیبی ازناحیه آنان به د شمنان تاریخی و قسم خورده، اسلام ومسلمانان، به خصوص رژیم غاصب کودک کش صهیونستی نرسیده واین رژیم آسوده خاطر، ودر حاشیه آمن به استمرارجنایات خود مشغول است.
تحلیل شرایط امروزافغانستان ورسیدن به رهیافت نزدیک به حقیقت ، نیاز مند واکاوی در چند موضوع است. این قلم بر آن است که در چند بخش به این موضوع بپردازد تا شاید نیم رخی از آن سوی حوادث را که درطاقت بررسی وبحث رسانه ای می گنجد، به ارزیابی بنشیند.
بخش نخست
انفجاروانتحار های که در برهه زمانی دوماهه حاکمیت طالبان صورت گرفته است، هم از نظر تعداد حوادث ( ۱۹ انتحار وانفجار) وهم ازمنظر شمار قربانیان، به نسبت بیست سال حاکمیت فاسد وفاشیست قبلی که درزیر چتردموکراسی، متعمدانه در پی کشتار سیستماتیک شهرواندان افغانستا بود، وعلاوه بر آن، شمشیر آخته حاکمان امروز و طالبان دیروز نیزدرکمین مردم برای کشتن و تروربود، بیشتر وفجیع تر است، زیرا درهیچ دوماه آن زمان بدین پیمانه و با این کیفیت قتل وکشتار اتفاق نیفتاده بود. مردم مظلوم افغانستان درزمان کوتاه سلطه طالبان، شاهد حوادث فاجعه بار، پی هم ، هدفمند و خونین بوده است از فرود گاه کابل وکشتار مردمان مستآصل و بی پناه درحال فرار، تا انفجار مسجد جامع سید آباد قندوز ومسجد جامع فاطمه الزهراء قندهار و شهادت و جراحت صدها تن نماز گزاربی گناه و باورمند به اسلام و سنت های دینی. وقوع این رویدادهای تلخ وفجیع ، دست آویز دروغین تآمین امنیت را که تنها توجیه گردن نهادن به حکومت استبدادی، سلب آزادی ها ی اجتماعی و مدنی بوده است، از دست حاکمان کنونی گرفت، ونشان داد که این حا کمان یا خود با استفاده از ظرفیت های قدرت وحاکمیت عامل جنایت اند ویا مقصر وناتوان درتأمین امنیت شهروندان، ازجمله نتایج آشکار، روشن ومشترک این هردو گزینه، یک چیز است وان عدم کفایت وشایستگی حاکمان فعلی برای زمامداری وزعامت سیاسی جامعه افغانستان است.

بخش دوم: ( عوامل رویش ورشد داعش در افغانستان)
در چند ماه اخیر حوادث شتابناک، تلخ وپی هم در افغانستان اتفاق افتاد و در پس آیند آن، انبوه تحلیل ها و اطلاعات در رسانه های بین المللی ومحافل افغانستانی انتشار یافت. علی رغم ظاهر گسسته و نا مرتبط آن حوادث و اخبار، جملگی در یک نگاه کلان ، همسو، منظم و در یک سیاق پروژه ی قابل فهم و تحلیل است. با در نظر داشت مجموع این اخبار و حوادث ، به نظر می رسد تحول مهم دیگری درراه است، که هرچند از قبل پیش بینی می شد اما شتاب و سرعت کنونی آن بی شباهت به سقوط زود هنگام دولت غنی وپیروزی ناباورانه طالبان نیست.
رهیافت به نظام مندی حوادث اخیر به مثابه پیش درآمد تحول دیگر،مستلزم، اشاره به چند مطلب است.
یک: دیر زمان و پیش از سقوط دولت اشرف غنی، اخباری مبنی برلانه سازی و تحرکات داعش در افغانستان ونقل و انتقال آنان به وسیله نیروهای امریکایی از سوریه وعراق در شرق و شمال افغانستان بر سر زبان ها و گاه سر تِتر رسانه های محلی و بین المللی بوده است. گزارش های مردمی متعدد در زمان حکومت اشرف غنی نیز نشان می داد که هلی کوپترهای نظامی و بالگردهای ناشناس، شبانه ده ها نیروی مسلح را با تجهیزات نظامی وموتوری در نواحی شهرهای شمال افغانستان پیاده می کنند .
دو: فقر فرهنگی و اقتصادی جنوب آسیا به طور عام، موقعیت سوق الجیشی افغانستان، تعصب و تصلب دینی مردم آن کشور، به صورت خاص، احیای تفکر جهادی و رشد بنیاد گرایی در این کشور در زمان مبارزه با الحاد و مارکسیزم، زمینه مناسبی برای رویش گروه های افراطی و سرباز گیری گروه های تکفیری فراهم کرد و القاعده با استفاده از همین ظرفیت، پس ازسودان فقیر ودچار گسست های گو ناگون اجتماعی، افغانستان را به عنوان مقر اصلی و جنوب آسیا را کشتگاه اندیشه های افراطی خود بر گزید، چنان که گروه طالبان نیزدر نخستین بار با سوء استفاده ازهمین بسترو تعصب وتصلب دینی مردم ، بر گروه های میانه رو، و نامنسجم جهادی فایق آمد.
افزون بر بستر مناسب اجتماعی- فرهنگی افغانستان برای رویش و رشد افکار افراطی، شکست و نا کامی طرح خلافت آمریکا و داعش در عراق و سوریه، تسلط نیروهای آمریکایی برمقدرات، هوا و زمین، تحرکات بی نظارت و لگام نظامی و لجستیکی ناتو درقلمرو افغانستان، و انگیزه جدی برای احیای دوباره داعش در جغرافیای افغانستان، آن چه که بر سهولت لانه سازی داعش در افغانستان فوق العاده کمک کرد، موافقت حلقه کوچک اما تعیین کننده و تصمیم گیر دولت غنی با این پروژه بود.
در راستای همین موافقت، سری ترین مخفی گاه های داعشیان ازسوی دستگاه های امنیتی حکومت غنی و با همکاری سرویس های غربی در داخل شهر کابل و سایر شهر های هدف، تعبیه و نیروهای انتحاری داعش به وسیله هم آنان به محل های مورد نظر برای انتحار و انفجار، انتقال داده می شدند. همراهی حکومت غنی با این پروژه دو دلیل داشت:
نخست این که، حلقه غنی بقای سیاسی و ماندن برسر قدرت را مرهون آمریکایی ها بودند ونمی توانستند بر خلاف مذاق ونظر آنان گامی بر دارند و سخنی بگویند.
دو دیگر این که غنی و دستگاه امنیتی حکومت او به نوعی درتله فریب آمریکایی ها گرفتارشده بودند. امریکایی ها به آنان چنین تفهیم کرده بودند که داعش برای حکومت غنی شمشیر دوسر است؛ از یک طرف می توان به وسیله نیروهای انتحاری داعش، مخالفان درونی وسران اپوزیسیون و جمعیت های قومی ومذهبی را که خطر بالقوه برای حکومت انحصار طلب و فاشیست غنی به شمار می روند مهار کرد و احیانا از سرراه بر داشت. واز طرف دیگر می توان بر علیه طالبان از آنان سود جست و بقای حکومت غنی را تضمین کرد. شواهد عینی حکایت از آن داشت که بسیاری از عملیات های داعش در داخل شهر کابل و دیگر شهرها، با تمهید و بستر سازی شخص غنی، دستگاه امنیتی و حلقه خاص اطرافیان او صورت می گرفت. که از جمله نام «محب دبیر» و «عبدالله حاتم»، «اطمر» و… برده می شد. بیشتر اعضای نهادهای حکومتی و سران دیگر اقوام که در داخل ویا خارج حکومت بودند، یا امکان اطلاع و رهیافت به این حقایق را نداشتند و یا از ترس نان وجان، سکوت می کردند.
این درحالی بود که پروژه داعش برای اهداف بسیار مهمتری فراتر از افغانستان طراحی و مهندسی شده بود؛ گروه های تکفیری ومشخصا داعش ، به مثابه بال درون اسلامی اسراییل، و تیغ تفرقه و تجزیه کشورهای اسلامی و بازدارندگی از تمدن اسلامی، درقلب خاورمیانه اسلامی پایه گذاری شد، اما مدیریت حکیمانه جبهه مقاومت، وهوشمندی و نفوذ مرجعیت از یک سوی و همراهی کشور روسیه با مقاومت به انگیزه رقابت های سیاسی و اقتصادی با غرب، سبب شد پروژه داعش در عراق وسوریه به شکست انجامد، وغرب وحامیان منطقوی آن از این نمد ، کلاهی کماهی نکنند.
اما این پایان راه نبود، از یک سوی موقعیت خاص سوق الجیشی افغانستان وهمسایگی با کشورهای چین، رو سیه، ایران وهند که هریک به دلیلی برای آمریکا وغرب دارای اهمیت است. وازسوی دگیر داعش از منظر غرب شاخصه هایی داشت که با استقراردر افغانستان می توانست اهداف غرب را بیش از هر گزینه دیگر نظامی وسیاسی بر آورد، واین به معنای ضرورت استمرار حمایت و همکاری دراز مدت آمریکا، اسراییل وبسیاری از کشورهای غربی با این گروه بود. برخی از ویژگی ها و جذابیت های داعش برای غرب را چنین می توان بر شمرد.

  1. کارکرد وتوانمندی بالا ومؤثرتخریبی و نفاق وشقاق افکنی داعش در داخل امت اسلامی.
  2. ساختار فراملیتی و پراکندگی جغرافیایی اعضای داعش از آروپا وآسیا، تا چچن، سینک کیانگ چین، کشورهای آسیای میانه وجنوب آسیا که خمیر مایه نگرش جهان وطنی و اهداف فرا جغرافیایی این گروه به شمار می رود.
  3. چشم داشت به باز گشت هزینه های گزافی که در تأسیس وتجهیز این گروه صرف شده است.
  4. ایجاد مانع برسر راه پیش روی مهمترین رقیب اقتصادی غرب، چین، و سد راه نفوذ آن در آسیای میانه، خاورمیانه قلب انرژی دنیای معاصر، و کشورهای غیرصنعتی با جمعیت مصرف کننده و سر انجام اروپا، از طریق نا أمن کردن کشورهای مسیر جاده تاریخی راه ابریشم. و دو دیگر نا أمن کردن بخش های مسلمان نشی ن چین وروسیه با تحریک و تجهیز چچینی ها و آیغورهای عضو داعش.
  5. به چالش کشیدن جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین کشور مسلمان ضد سیاست های استعماری امریکا و اشغالگری رژیم اسراییل، ونیز تنها کشوری که صادقانه علیه تروریزم تکفیری جنگیده وهزینه های سنگین اقتصادی وانسانی درراه مبارزه با تروریزم بین المللی وداعش را متحمل شده وجبهه وسیع وگسترده دامنی به نام مقاوت اسلامی را در منطقه به وجود آورده است ورهبری می کند.
    ادامه دارد. افغانستان در لهیب فاشیسم قومی وتروریسم تکفیری ( سید محمود هاشمی)
    بخش سوم: (مثلث داعش، غنی و حقانی )
    انتقال داعش به افغانستان ازسوی آمریکا برای آغاز فعالیت بی مقدمه و آشکار این گروه نبود، زیرا غیر بومی بودن داعش، ذهنیت منفی شکل گرفته در افکار عمومی مردم افغانستان از عملکرد داعش در سوریه وعراق و دیگر نقاط حضور سر شاخه های داعش، و انفجار وعملیات های انتحاری که با نام این گروه در افغانستان اتفاق می افتاد، موانع جدی بر سرراه فعایت علنی واظهار وجود رسمی داعشیان واقبال مردم افغانستان به این گروه به شمار می رفت. نقش داعش در این برهه، حملات هدفمند و هر از چند گاه از مقر نا معلوم وبرای اهداف خاص بوده است.
    پرده برداری از حضور رسمی و میدانی پروژه داعش در افغانستان اما در برهه زمانی طولانی تر پلان شده بود؛ یعنی پس از خروج نظامیان آمریکایی و ناتو، روی کار آمدن طالبان ، پیوستن تدریجی و آرام مجموعه های افراطی طالبان به داعش و فربه شدن داعشیان از نظر اطلاعاتی، و فرصت یابی برای ار تباط بیشتر و از نزدیک با جوانان کشورهای منطقه و سرباز گیری از داخل افغانستان، کشورهای آسیای میانه، روسیه، چین، ایران و هند. چه درغیر آن نتیجه مطلوب و موفقیت آمیز در دست یابی به اهداف مورد نظر و ضربه زدن به منافع دشمنان غرب متصورنبود.
    اشرف غنی در اواخر حکومت خویش دریافت که در تله آمریکایی ها قرار دارد و برای غرب مهره سوخته – وبه قول معروف گاو پیرنذر مزار- است. حتی یار گرمابه و گلستانش خلیل زاد، با او صداقت ندارد و منافع آمریکا را هم براو و هم بر منافع افغانستان اولویت می دهد، وغنی به ضمیمه نزدیکترین شریکان وی در قدرت، می تواند قربانیان بازی خطرناک آمریکا با دو مهره داعش وطالبان باشد. مفهوم جاری شدن جوی خون که در استدلال های غنی در توجیه فرار از افغانستان دیده می شود، دقیقا به معنای جاری شدن خون خود وتیم وی درمنازعه قدرت وبازی در نقش خطرناک جا به جا کردن مهره های شطرنج آمریکای است.
    ازاین روی غنی در روز های آخر حکومت خود دو برنامه را روی دست گرفت، ودر هردو برنامه نیز موفق شد.
    نخستین برنامه، فرار مخفیانه از افغانستان حتی دور ازچشم نیروهای استخباراتی و محافظان آمریکایی خویش بود. لذا اشرف غنی در یک برنامه بسیار سری و پیچیده که جز افرادی انگشت شماری از ان اطلاع نداشتند، خودرا ازمهلکه بیرون کرد.
    برنامه دوم غنی، تبانی با جناح تند رو حقانی برای تحویل ارگ به آنان علی رغم تمایل آمریکایی ها بود. این تصمیم مبتنی بر دو اصل بود، یکی مربوط به تنازع تاریخی میان اقوام پشتون در تصاحب قدرت بود، و دیگری به سیاست خارجی وتعامل دولت غنی با حامی وشریک اصلی خویش آمریکا که اکنون به بی وفای و دورویی انجامیده بود.
    پیشینه روابط حلقه غنی با جناح حقانی اگرچه به مدت ها قبل و زمان همکاری حکومت غنی با داعش برمی گردد، چه این که درآن برهه فعالیت های داعش ودسته حقانی در همآهنگی کامل صورت می گرفت. اما این ارتباط با آگاهی و زیر نظر آمریکایی ها بود. ولی در تبانی اخیر، آمریکایی ها کنار گذاشته شد و غنی تصمیم گرفت، همان گونه که آمریکایی ها اورا در توافق دوحه نادیده گرفته بودند، در توافق با دسته حقانی آمریکا را نادیده بگیرد وحکومت را مستقیما به تندرو های حقانی بسپارد. و بین آنان و نیروهای داعش که قبلا زیر چتر حمایت حکومت بودند همآهنگی بیشتری ایجاد کند.
    توافق سری غنی با جناح حقانی، و طرح واگذاری مخفیانه قدرت به حقانی ها برای هردو طرف جذاب می نمود؛ زیرا غنی موفق می شد از ارباب بیست ساله ی خود که اینک به او پشت و بل خیانت کرده بود، انتقام بگیرد و سررشته امور را از کنترل امریکایی ها خارج کند. جناح حقانی نیز می توانست آینده را به نفع خود رقم بزند و از حاشیه سیاست و ساختار حاکمیت پسا سقوط حکومت غنی، در متن قضایا جای بگیرد.
    بر این اساس اشرف غنی پیش از لحظه خروج از کابل سنجیده و آگاهانه زمینه واگذاری قدرت به نیروهای تندرو جناح حقانی را فراهم آورد. و دقیقا در کمترین فاصله از لحظه فرارغنی، دروازه ارگ برروی نیروهای حقانی که قبلا به صورت آماده باش در نزدیکی ارگ مستقر شده بودند گشوده شد وحمد الله مخلص از فرماندهان قطعه بدری، آموزش دیده درپاکستان و از اعضای کلیدی شبکه حقانی نخستین کسی بود که وارد ارگ شد. و فتح ارگ به مثابه سمبل قدرت سیاسی و برگ برنده در تعامل بعدی جناح های درونی طالبان به نام نیروهای حقانی ثبت شد. که نخستین ثمره آن در تقسیم قدرت و تشکیل کابینه نمایان شد و بخش اعظم کابینه را نیروهای حقانی در اختیار گرفتند.
    درگزارشی از اندی پندینت بخشی ازماجرای فرار غنی[ با تلخیص وباز نگاری] که هردو برنامه پیش گفته غنی به علاوه نقش وجهه قومی دخیل در این قضیه را تأیید می کند چنین منعکس شده است:
    « صبح روز یکشنبه ۲۴ اسد( مرداد) نزدیک به ۲۰۰ نفر از نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری افغانستان به ساختمان وزارت دفاع افغانستان آمدند تا مقدمات حضور رئیس جمهوری محمد اشرف غنی را برای بازدید فراهم کنند.کمی پیشتر، به ژنرال بسم‌الله محمدی، وزیر دفاع وقت، اطلاع داده بودند که رئیس جمهوری قصد بازدید از وزارتخانه و گفت‌ وگو با وزیر را دارد.
    شب پیش از آن (شنبه‌ شب) در نشستی که در ارگ انجام گرفته بود، با توجه به پیشروی طالبان وعدم آمادگی أنان براي گفتگو با رئیس جمهورغنی، بزرگان و وزیران از رئیس جمهوری خواستند کاری کند. اشرف غنی وعده داد از مقام خود کناره‌گیری و هیآ تی را برای مذاکره با طالبان برای تشکیل دولت انتقالی به قطر اعزام کند. این پیام به طالبان فرستاده شد وطالبان منتظر سفر هیآ تی از کابل به دوحه در روز دوشنبه بودند تا درباره تشکیل دولت جدید با دکتر عبدالله و حامد کرزی مذاکره کنند.
    اما روز یکشنبه اتفاق دیگری رخ داد. یک نفر از گارد ویژه محافظان ریاست جمهوری، از ارگ با ژنرال بسم‌الله محمدی از قوم تاجيك تماس گرفت و اطلاع داد که رئیس جمهورغني حدود ۱۵ دقیقه پیش، سوار بر هلیکوپتری به همراه نزدیکان خود از ارگ خارج شده است.
    وبرنامه بازدید از وزارت دفاع، حقه‌ ای بود که بخشی از گارد ریاست جمهوری را به ساختمان وزارت دفاع بفرستند و ژنرال بسم‌الله محمدی وساير مقامات أن وزارت خانه را مشغول نگاه دارند.
    بسم‌الله محمدی می‌گوید: به محض رسیدن این پیام، از پنجره ساختمان وزارت دفاع سرک کشیدم تا داخل ارگ را نگاه کنم، دیدم در خیابان حایل بین وزارت دفاع و ارگ ریاست جمهوری، سیلی از خودروهای افراد مسلح در حال سرازیر شدن به داخل ارگ ریاست جمهوری است. ( بین ارگ و وزارت دفاع خیابان باریکی است. و هر دو ساختمان به یکدیگر مشرف هستند)
    گروهی که امروز می‌دانیم وابستگان شاخه حقانی طالبان هستند، در آن روز کنترل ارگ ریاست جمهوری را ظرف زمانی کوتاهی، کمتر از نیم ساعت پس از خروج اشرف غنی، به دست گرفتند.
    چنین اقدامی و رسیدن گروه تروریستی حقانی با چنین سرعتی از بیرون شهر کابل، محال است. و به نظر می رسد که با هماهنگی کامل همدستان خود در ارگ، پیشاپیش در شهر موضع گرفته و پیش از آن که وزیر دفاع يا هر نهاد دیگر بتواند اقدامی انجام دهد خود را به ارگ رساندند. این اقدام برق‌آسا، به این گمانه‌زنی دامن می‌زند که در یک تبانی بین رئیس جمهوری و گروه حقانی، یا بهتر است بگویم پشتونهای هم‌قوم وی، یعنی غَلجایی‌ها، محمد اشرف غنی احمدزی، ارگ را با برنامه ای از پیش تدوین شده تحویل آن‌ها داد و از کشور گریخت.
    افرادی از گارد ویژه ریاست جمهوری به اطلاع بسم‌الله محمدی رساندند که برخی از این نیروها کوشیدند مانع خروج غنی و حمدالله محب (‌رئیس شورای امنیت ملی) و سایرین از ساختمان ارگ به سمت هلیکوپتر شوند، نیروهای امنیتی مورد اعتماد غنی، کیسه‌های دلار را به سمت این افراد پرتاب کردند تا آن‌ها مشغول جمع‌آوری پول شوند و فرصت کافی برای گریز رئیس جمهوری فراهم آید.
    به این ترتیب و با تبانی و هماهنگی اشرف غنی و برخی از نزدیکان وی با گروه حقانی، نه تنها مردم افغانستان و جهانیان غافلگیر و شگفت‌ زده شدند، بلکه گروه دیگری که عضو مذاکره‌کنندگان اصلی در دوحه بودند و به گمان خود به سمت قبضه حکومت و دولت پیش می‌رفتند، یعنی طالبانی با شاخه قومی دُرانی یا همان قندهاری‌های نزدیک به حامد کرزی، نیز مات و مبهوت شدند.
    دو قبیله قدرتمند، درانی و غلجایی، از دیرباز با یکدیگر رقابت داشته‌اند و تلاش آن‌ها برای به‌ دست گرفتن قدرت، بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان به شمار می‌رود. درسالیان اخر اشغال افغانستان وگشایش باب گفت وگو بین امریکا وطالبان، هردو دسته قومی درتكاپوی پیدا کردن حامی خارجي بر امدند، غلجایی‌ها به پاکستان پیوستند چون عمران خان، نخست وزیر فعلی پاکستان، نیز غلجایی است.و درانی ها نيز به قطر نزدیک شدند. ثروتمندي قطر، ونيز اتحاد نا نوشته با تركيه تنها كشور مسلمان عضو ناتو، واستقرار بزرگترین پایگاه منطقوی آمریکا درقطر، فاکتورهای امتیازاین کشور ، در نقش‌آفرینی معادلات سياسي منطقه محسوب مي شود.
    آنچه در کشمکش غنی و کرزای تا دیروز دو قبیله را به خود مشغول داشته بود، امروز بین ( سراج‌الدین حقانی) غلجايي كه ىاعيه خلافت دارد و هبت‌الله- دُرانی امير جناح دراني ها جریان دارد. در صورتی که هبت‌الله زنده باشد این رقابت شانه ‌به ‌شانه با شدت بیشتری ادامه می‌یابد. و اگر او زنده نباشد، ملابرادر دراني (از قندهار) امیر خواهد شد.
    کادر سیاسی گروه حقانی، متشکل از تروریست‌هایی است که از زندان رها شده‌اند و اکثر عملیات‌های تروریستی به دست این گروه انجام گرفته است و فرمان جنگ علیه آمریکا را نیز همین گروه داده بود.»
    برای درک بیشتر اهمیت توافق پیش گفته حلقه غنی وحقانی و شفاف سازی برخی زوایای نا گفته در گزارش اندی پندنت لازم است دونکته را در نظر بگیریم:
    الف/ آگاهان امور می دانند که طالبان عنوان کلی متشکل از مجموعه نا همگون است. ونقاط مشترک آن ها در سه محور خلاصه می شود:
  6. برداشت انحرافی وخوانش قبیلوی وخشن از اسلام.
    ۲ . فاشیسم قومی.
  7. مبارزه برای باز پس گیری قدرت سیاسی که در پندار آنان حق مسلم و تقسم نا پذیر ایشان و به طورسنتی در اختیار پیشنیان واسلاف این گروه بوده است. و از دوره کودتای مارکسیست ها به بعد، سایر گروه های قومی ومذهبی ، به ناحق در آن شریک شده اند.
    در این مجموعه گروه های افراطی و تندرو همچون حقانی ها، ملا عمری ها، و میانه رو های چون مجموعه ملا برادر، وچندین مجموعه و گروه کوچک و بزرگ دیگر حضوردارند. گروه های تکفیری خارجی در افغانستان نیز هریک بر اساس تقارب فکری، تمویل کنندگان مالی با یکی از جناح های طالبان ارتباط سازمانی مالی، سیاسی و فکری دارند، از این میان القاعده به طور سنتی با جناح فرزند ملا عمر و داعش با گروه حقانی نزدیکتر است. ازاین روی پیروزی دسته حقانی به مفهوم ومنزله فعال شدن زود هنگام داعش درافغانستان بود.
    ب / رهبری تیم مذاکره کننده طالبان در دوحه را ملا برادر از قوم درانی و جناح میانه رو طالبان – که پیشتر با وساطت امریکایی ها اززندان پاکستان رهاشده بود- بر عهده داشت. درگفت وگوهای دوحه ازجمله بر این موضوع توافق شده بود که طی یک پروسه سیاسی و گفت وگوی بین الافغانی، رهبری حکومت موقت به جناح ملا برادر یا فرد مورد رضایت آنان سپرده شود. در حالی که تمامی، ساختار حکومت قبلی، شامل نهادهای نظامی واداری در سطوح میانی و پایینی همچنان دست نا خورده باقی بماند و چرخ حکومت مانند سابق بچرخد و در پی آن پروسه خروج کامل نیروهای نظامی ناتو و آمریکا بی کمترین آسیبی پایان پذیرد و با جذب نیروهای طالبان در بدنه حکومت جنگ به صورت موقت خاتمه پیدا کند و در فرجام، مشروعیت داخلی و جهانی برای حکومت جدید به میان آید. در چنین روندی از یک سوی حیثیت آمریکا آسیب کنونی را متحمل نمی شد واز سوی دیگر به گونه طبیعی جناح میانه رو طالبان که با آ مریکا وارد معامله وگفت وگوی سیاسی شده وپیمان امضا کرده بودند، سهم بیشتری در حکومت می گرفتند و چه بسا رهبری حکومت نصیب آنان می شد. وجناح تندرو طالبان درکوتاه مدت به حاشیه رانده می شدند، تا هم زمینه مقبولیت احتماعی طالبان فراهم گردد وهم دربلند مدت بستر گرایش و پیوست نیروهای تندرو طالبان به داعش فراهم گردد.
    اما در نتیجه توافق غنی با جناح حقانی، و واگذاری قدرت به حقانی ها سر رشته امور تا حد زیادی از کنترل امریکایی ها و تیم مذاکره کننده دوحه خارج شد و چنان که گذشت قضایا سمت وسوی دیگر یافت.
    مجموعه ای از مسایل زیر در ذیل مطالب یاد شده قابل فهم و تفسیر می شود.
  8. آشفتگی اوضاع هنگام ورود طالبان به کابل وعدم آمادگی این گروه برای اداره امور.
  9. خود نمایی داعش در همآهنگی با جناح حقانی و وقوع انفجار در میدان هوایی کابل ، وکشته شدن ده ها تن ازجمله سیزده تن سرباز امریکایی علی رغم تعهد تیم مذاکره دوحه بر خروج آمن نظامیان آمریکایی و شماتت ها و سرزنش هایی که در پی آیند این رویداد برطرح وبرنامه خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان ونا پختگی برنامه ریزان دولت بایدن وشخص خود او وارد شد وحیثیت وپرستیژ بین المللی آمریکا به شدت صدمه دید.
  10. وقوع اختلاف درونی بین طالبان تا سر حد درگیری نظامی در کابل و قندهار که با میا نجیگری رییس سازمان اطلاعات پاکستان به گونه لغزنده فروکش کرد و اما پایان نیافت وهمچنان آتش زیر خاکستر است.
  11. تعيين سراج‌الدین حقانی، از تروریست های شناخته شده، به معاونت هبت‌الله اخند رهبر جناح دوحه.
  12. أ ما دگی دسته حقانی برای تکیه زدن بر قدرت مطلق در افغانستان وكاربست عنوان خليفه از مدتی به این طرف ازسوی هواداران سراج‌الدین حقانی، به منظور هموار کردن مسیر خلافت وي.
    ۶ . سکوت ونا کار آمدی طالبان دربرابر انفجار های مسجد قندوز وقندهار که به دست جناح حقانی وداعش انجام گرفته است.
  13. گلایه های اخیرخلیل زاد و وزیر خارجه آمریکا از اوضاع روز های پایانی حکومت غنی و چگونگی تسلط طالبان برکشور.
    ۸٫اظهارات اخیر سخنگوی طالبان ذبیح الله مجاهد مبنی بر این که فروپاشی نظام قبلی و تخلیه کابل بر خلاف توافقات قبلی دردوحه صورت گرفت.
  14. شنیده شدن صداهای مختلف وموضع گیری های متعارض ازسوی مقامات طالبان در سیاست های داخلی وخارجی وبه میان آمدن ادبیات دوگانه امارت – خلافت، درفرهنگ طالبانی که هرکدام رمزی ازدو نوع تفکرکلان وبنیادی است.
  15. تجلیل سراج الدین حقانی سرپرست وزارت داخله طالبان(۲۷/۷/۱۴۰۰) از وارثان مهاجمان انتحاری وقاتلا ن زنان وکودکان مردم افغانستان، همزمان با انفجار های خونین جمعه های قندوز و قندهار که معنای جز تأ یید این هردو کشتار نداشت. و اگرهم بپذیریم این انتحارها کار داعش بوده است- بدان گونه که به ظاهر داعش مسؤلیت این عملیات ها را به عهده گرفت.- همنوای کامل دسته حقانی با داعش را نشان داد.
  16. به تأخیر افتادن شناسایی طالبان از سوی دولت ها، حتی آن شمار ازدولت های حامی طالبان چون پاکستان وقطر که گمان می رفت بلا فاصله امارت طالبان را به رسمیت بشناسند.
  17. اعلام عفو غنی، ازسوی سخنگوی طالبان، که گویی تحت فشار ونظر دسته حقانی انجام شده است.
    این همه که گفتیم سبب رویکرد جدید وتصمیم غرب بر آغازفعالیت علنی و زود هنگام داعش در افغانستان گردیده که نیازمند بحث بیشتر است.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

افغان کلکین – اخبار افغانستان | مطالب روز جامعه افغانستان